مؤلف: شهلا سلیمانی
«بیپاسخی هماننـد تنهایی، سرد و بیروح است. صدای بیطنینِ بیپاسخی تمام خانه را در آغوش گرفته بود. خانه در بیپاسخی خم شده بود. درست مثل علامت سؤالی که خم میشود و زیرش یک نقطه میگذارند. اما نقطهی علامت سؤال این خانه، قطرهی اشک نیل بود. وقتیکه بدنی میمیرد، خشک میشود همانند یک فلز یا شئ، دیگر تو نمیتوانی از این بدن شئ شده کسی را بیابی. در بیپاسخی این سؤالها فقط میتوانی همانند نیل، بعضی وقتها به صورت پراکنده گریه کنی.»