مؤلف: فرحناز علیزاده
مرتبط: داستان فارسی
از متن کتاب:
"دستی دستی خودم را میدادم دست مامورها و بعد هم زندان که چه؟ که آینده تضمین شده، باد هوا و پِر! پس جواب آقا بابای خنس را کی میداد، مخارج ترم هایی که سُلفیده بود را تو گردن میگرفتی؟ نه بگو، نه دیگر؟ رُسَم کشیده شده بود. پیرم در آمده بود. چرا باید خودم را به خاک سیاه می نشاندم. خوب زور داشت. نداشت؟ د داشت. داشت خب. چرا حالا داد میزنی و شانه بالا میاندازی؟ ببینم اصلا تو میدانی ناخن کشیدن و داد زدن از درد یعنی چه؟
داد زد :یه کاری کن ، چرا وایسادی بر و بر من رو نگاه می کنی؟"