مؤلف: جان فانته
مترجم: محمدرضا شکاری
«گریه کن، آرتورو. بگذار اشکهات جاری بشن، چون زندگی تو پر از کشمکشه، تا لحظهی آخر نبردی تلخه و جز خود تو، هیچکس خبر نداره، فقط و فقط خودت میدونی، جنگجویی زیبا که تنها میجنگه و مصمم؛ قهرمانی بزرگ که دنیا لنگهاش رو ندیده.»
جادهی لسآنجلس دومین جلد از چهارگانهی باندینیِ جان فانته با ترجمهی محمدرضا شکاری است. فانته در این رمان باندینی نوجوان را به تصویر میکشد که روح سرکشش خود را بالاتر از دیگران میبیند و نمیتواند در شغل ثابتی باقی بماند، چرا که در آرزوی نویسندگی است. این رمان از این نظر خواننده را یاد هزارپیشهی چالرز بوکوفسکی میاندازد.