«لئا» اثر پاسکال مرسیه
«لئا» اثر پاسکال مرسیه
منتشر شده در ۱۴۰۰/۴/۳۱

«لئا» داستانی با ژانر درام است زندگی افراد کمالگرا را به تصویر می‌کشد. این اثر پرفروش که در سال 2011 برنده جایزه میشل تورنیه شده است، به قلم جزئی‌نگرانه‌ی پاسکال مرسیه نوشته شده است. «لئا» را زهرا نیکان‌پور ترجمه کرده است و به همت نشر کتاب کوله پشتی منتشر شده است. برای تهیه این اثر می‌توانید به ویترین آنلاین نبض هنر مراجعه کنید.
«لئا» دختر خردسالی است که مرگ مادرش او را به شدت متاثر می‎کند. او به انزوا کشیده می‌شود و خود را در سوگ مادرش غرق می‌کند. پدر «لئا» تلاش می‎کند به دنیای دخترش راه پیدا کند و او را از این اندوه رها کند. این دختر و پدر رابطه صمیمانه و عمیقی برقرار می‌کنند اما پدر «لئا» همچنان در تلاش است که راهی برای نجات «لئا» از اندوه مزمنش پیدا کند تا این که یک روز آن‌چه منتظرش بود را پیدا می‌کند. صدای جادویی ویولن در ایستگاه قطار «لئا» را شگفت زده می‌کند. نوازنده که قطعه‌ای از باخ را می‌نواخت چنان احساسات «لئا» را برانگیخت که او تصمیم گرفت نوازنده‌ی ویولن شود. پدر نیز مشتاقانه «لئا» را حمایت کرد و به همین ترتیب «لئا» سال‌ها بعد به نوازنده مشهوری تبدیل شد. این موضوع گرچه باعث افتخار پدر «لئا» بود اما موجب شده بود دخترش که تنها همدم او بود از او دور شود. «لئا» به دنبال استقلال بود و پدرش سعی می‌کرد او را برای خود نگه دارد. این موضوع و توجه بیش از حد «لئا» به شهرت زندگی آن‌ها را دچار تناقضاتی غیر قابل پیش بینی می‌کند و حوادثی را برای آن‌ها رقم می‌زند. 
بخشی از این اثر را با هم می‌خوانیم: 
 

اولین اجرای عمومی لئا روزی بود که دانش‌آموزان کلاس چهارم دبستان تعطیل شده بودند. مدیر مدرسه، مردی ترش‌رو و وحشت‌برانگیز، خواسته بود از لئا خواهش کنند به دفترش برود؛ منشی به او چای و بیسکویت تعارف کرده بود، و سپس مدیر از او پرسیده بود که آیا می‌تواند در آن روز چیزی بنوازد یا نه. گویا چنان از او تملق می‌کنند که درجا قبول می‌کند. هیجان‌زده، مثل وقتی تب دارد، ناگهان وسط جلسه در دفترم ظاهر شد. با او در راهرو بالا و پایین رفتم، تا وحشت و دستپاچگی شعله‌ورش کمی فروکش کند. سپس او را پیش ماری فرستادم، و به خانه که برگشت، می‌دانست چه بنوازد.
من تا آن زمان هیجانِ قبل از روی صحنه رفتن را به ندرت می‌شناختم. قبل از خطابه‌های اولیه‌ام، بیشتر زیاده‌ازحد عجول و پرحرف بودم تا لرزان و هیجان‌زده، و زمانی‌که اولین بار در سالن درس دانشگاه ایستادم، این نظم و سلسله مراتب مکانی که در جایگاه دانشجو طی سال‌های زیاد از آن‌طرف دیگر تجربه کرده بودم، بیشتر به نظرم خنده‌دار می‌رسید تا ترس‌آور. با وجود این، حالا، با آنکه اصلاً به شخص خودم مربوط نمی‌شد، قرار بود با هیجانِ قبل از صحنه آشنا شوم.
یاد گرفتم که متنفر باشم و وحشت کنم، و همچنین یاد گرفتم که دوست بدارم و زمانی‌که اجرا به پایان می‌رسید، دلتنگ شوم. این موضوع لئا و من را باهم متحد، و هم‌زمان ما را از هم جدا می‌کرد. دست‌های مرطوب او دست‌های مرطوب من می‌شد؛ پریشان‌خاطری و سراسیمگی‌اش در من نیز بسط و گسترش می‌یافت. لحظه‌هایی بود که اعصابمان همانند اعصابِ یک وجود واحد به لرزش درمی‌آمد. حتی محال بود قضیه طور دیگری باشد؛ لئا وقتی احساس می‌کرد من همراه او در تب‌وتاب نیستم در پرتگاهی از تنهاماندگی سقوط می‌کرد. و باوجوداین، روی این مسئله اصرار داشت که اوست که دلیلی برای ترس دارد، نه من. این حس در قالب واژه‌ها نبود، که بر این مسئله اصرار داشت؛ ما به ندرت درمورد آن جنونِ همه‌جا حاضرِ تب‌آلود، که ما را فرامی‌گرفت، صحبت می‌کردیم. اما وقتی با من مواجه می‌شد که دَم پنجرۀ بالکن یکی از سیگارهای نادرم را می‌کشیدم، فوراً دوباره از اتاق خارج می‌شد. من بعدش به‌ خود می‌گفتم که باوجود تمام این‌ها، هنوز هم هرچه باشد، باز یک دختربچۀ خردسال است؛ تو چه انتظاراتی داری.

لینک خرید کتاب:‌ لئا

مولفین و انتشارات
تمامی نتایج پروفایل‌ها
رویدادها
تمامی نتایج رویدادها
در ویترین
تمامی نتایج ویترین