«عشق‌لرزه» اثر اریک امانوئل اشمیت
«عشق‌لرزه» اثر اریک امانوئل اشمیت
منتشر شده در ۱۳۹۹/۹/۱۰

«اریک امانوئل اشمیت» نویسنده‌ی پرطرفدار فرانسوی است که کتاب‌های او در بسیاری از کشورهای دنیا به زبان‌های مختلف ترجمه‌شده‌اند.
همچنین در ایران نیز او یکی از نویسندگانی است که عموماً مخاطبانش صرفاً به خواندن یک یا دو کتاب از او اکتفا نمی‌کنند؛ چراکه امانوئل اشمیت نویسنده‌ای خلاق و ایده‌پردازی ارزشمند است. 
نکته‌ی حائز اهمیت و فصل مشترک داستان‌ها و نمایشنامه‌های او، عنصر غافلگیری است. او به زیبایی می‌تواند خواننده را در شرایطی قرار دهد که با پیش رفتن هر خط از داستان، قضاوتی متفاوت نسبت به شخصیت‌های داستان داشته باشد؛ و این شاید اصلی‌ترین علت داشتن مخاطب گسترده‌ی این نویسنده در سرتاسر دنیاست.
مشهورترین نمایشنامه‌ی او که در ایران نیز به اجرا درآمده، «خرده جنایت‌های زناشوهری» است. از سایر آثار او می‌توان به «نوای اسرارآمیز»، «مهمانسرای دو دنیا»، «خیانت انیشتین»، «فلیکس و سرچشمه‌ی اسرار»، «عشق نامرئی»، «آدولف» و... اشاره نمود که برخی از آن‌ها در قالب نمایش، و برخی دیگر در قالب داستان‌های کوتاه و بلند منتشرشده‌اند.
یکی دیگر از آثار جذاب اشمیت که اکنون قصد معرفی آن را داریم، «عشق لرزه» نام دارد. عشق لرزه نخستین بار در سال 2008 به چاپ رسیده و در ایران توسط «شهلا حائری» ترجمه شد و به همت نشر قطره در ایران به چاپ رسید.
موضوع اصلی داستان، عشق است؛ عشقی که در طی اتفاقاتی ناگاه به تنفر تبدیل می‌شود. دو جوان به نام‌های «ریشارد» و «دیان» که دل درگرو عشق یکدیگر دارند، تا مرز ازدواج پیش می‌روند؛ اما دیان به هنگام تحقیق و کار بر روی یک پروژه درباره زنان روسپی با زنی به نام «ردیکا» آشنا می‌شود و پس ‌از آن اتفاقاتی، عشق سابق او با ریشارد را تحت تأثیر قرار می‌دهد...
امانوئل اشمیت در این داستان به روابط عاطفی میان انسان‌ها پرداخته است. او نشان می‌دهد که چگونه عمیق‌ترین عشق‌ها در طی حوادث و اتفاقاتی می‌تواند دچار فراز و نشیب شود... 
مطالعه و لذت از این نمایشنامه را به دوستداران نمایش و همچنین داستان‌های کوتاه و غافلگیرکننده توصیه می‌کنیم.
برای تهیه آسان‌تر این اثر می‌توانید به ویترین آنلاین نبض هنر مراجعه نمایید.

بخشی از این داستان را باهم مرور می‌کنیم:

«دیان: الو؟ ریشارد تویی؟... همه چی روبراهه؟ عالیه. نه، اصرار نکن. می دونم ریشارد، می‌دونم که تو و الینا دلتون می‌خواست امروز من با شما باشم اما، بهت که گفتم، نمی‌تونم با آدم‌هایی که فکر می‌کنن دلم می‌خواست جای الینا بودم روبه‌رو شم... چرا... نخند. خیلی‌ها این‌طوری فکر می‌کنن. خب آره تو می‌دونی که این طور نیست برای این‌که هميشه تقاضای ازدواجت رو رد کردم... دوست ندارم مردم این‌طوری نگام کنن، با ترحم یا ریشخند، به هر حال مهم نیست. عروسیتون مبارک. براتون از صمیم قلب آرزوی خوشبختی می‌کنم. الینا رو از طرف من ببوس. از طرف من یعنی روی گونه ش، متوجهی که! تا بعد.
پس‌ازاینکه گوشی را قطع می‌کند آهنگ را با صدای بلندتر می‌گذارد و برای خودش یک لیوان ویسکی می‌ریزد.
صدای همان موسیقی مبارک باد به گوش می رسد اما به سبک جاز ملایم‌تر و گوش‌نوازتر. ریشارد بالباس خانه ظاهر می‌شود. موهایش پریشان است، خوشبخت به نظر می‌رسد، چشمانش خمار و براق است، بدنش خستگی مطبوعی دارد: خستگی پس از یک‌شب داغ. ساعت ده صبح است. ریشارد برای الینا یک سینی صبحانه درست می‌کند و در لیوانی یک شاخه گل می‌گذارد.
ناگهان صدای زنگ در به صدا درمی‌آید. از صفحه‌ی دوربین نگاه می‌کند و می‌بیند که دیان پشت در است. متعجب کماکان در را باز می‌کند. در مدتی که طول می‌کشد تا دیان بالا بیاید ریشارد هم چنان عاشقانه برای همسرش که در تخت است سینی صبحانه می‌چیند. دیان می‌رسد.
ریشارد: دیان... من... راستش تعجب کردم...
دیان: مزاحمت شدم؟
ریشارد: (با خنده) خب بالاخره هر چی باشه فردای شب عروسیمه!
دیان: می دونم.
ریشارد دست از تهیه‌ی صبحانه می‌کشد، برای خودش یک لیوان آب می‌ریزد تا پس‌ازاین سؤال جواب عجیب حالش کمی جا بیاید. پس ‌از اینکه آب می‌خورد انگار بیدار شده باشد با نگرانی به دیان نگاه می‌کند.»

لینک خرید کتاب: عشق‌لرزه

مولفین و انتشارات
تمامی نتایج پروفایل‌ها
رویدادها
تمامی نتایج رویدادها
در ویترین
تمامی نتایج ویترین