«اتاق» اثر اما داتاهیو
«اتاق» اثر اما داتاهیو
منتشر شده در ۱۳۹۹/۵/۳

«اما داتاهیو» نویسنده ایرلندی_ آمریکایی توانست پس از نگارش کتاب «اتاق» نامزد جایزه بوکر سال 2010 شود. 
او داستان این کتاب را از زندگی زنی که در سنین جوانی توسط پدرش زندانی‌شده بود الهام گرفته است. 
داستان «اتاق» روایتگر زندگی زنی است که توسط مرد میان‌سالی دزدیده‌شده و در یک اتاق محبوس است؛ او در این اتاق فقط امکانات اولیه برای گذران زندگی نظیر غذا و یک تلویزیون را در اختیار دارد. او که پیش‌ازاین تجربه‌ی زندگی در دنیای بیرون را دارد، در این اتاق در عذاب و سختی به سر می‌برد، اما فرزند کوچک او که تجربه‌ای به‌جز زندگی در این اتاق را ندارد، سختی‌ای را متحمل نشده و زندگی برای او کاملاً عادی جلوه می‌کند. 
موضوعی که به جذابیت این داستان می‌افزاید، تضاد میان این مادر و فرزند به هنگام حبس در این اتاق است. آنچه از این داستان درک خواهیم کرد، قدرت «مقایسه» در ذهن و نابودی تدریجی توسط آن است. آن‌که در این داستان متحمل رنج است مادری است که به مقایسه دنیای بیرون و درون این اتاق می‌پردازد و تحمل فضای آن برایش سخت و سخت‌تر می‌شود؛ اما فرزند او که در همین اتاق متولدشده، فارغ از هرگونه مقایسه‌ای، در دنیای کوچک و چندمتری خود مشغول زندگی است. 
خواننده به هنگام مطالعه‌ی این کتاب درگیر این تضاد می‌شود و با این دو شخصیت همزادپنداری می‌کند. مطالعه‌ی این اثر را به دوستداران داستان‌های خاص با ویژگی‌های منحصربه‌فرد پیشنهاد می‌کنیم. 
گفتنی است این اثر مورد اقتباس نیز قرارگرفته و فیلم «اتاق» محصول سینمای مشترک بریتانیا و کانادا از روی این کتاب ساخته‌شده و توانسته جوایز معتبر بسیاری همچون گلدن گلوب را به خود اختصاص دهد. 
اثر پیش رو به همت نشر «امیرکبیر» به چاپ رسیده و هم‌اکنون در ویترین آنلاین نبض هنر در دسترس علاقه‌مندان قرار دارد.

باهم بخشی از این داستان را می‌خوانیم:
«حالا توی بغل مامان وول می‌خورم تا نقاشی مورد علاقه‌ام را نگاه کنم، مسیح نوزاد با جان تعمید دهنده که دوستش است و همین طور عموی بزرگش. مریم هم آنجاست، توی بغل مادرش خوابیده که مادربزرگ مسیح نوزاد می‌شود، مثل دورا ابیولا. عکس عجیبی است که رنگ ندارد و بعضی‌هاشان دست و پا ندارند، مامان می‌گوید نیمه کاره است.
وقتی مسیح نوزاد توی شکم مریم رشد می‌کرد، یک فرشته به زمین آمده است، مثل یک شبح، یک فرشته‌‌ی واقعی با بال‌هایش. مریم شگفت‌زده می‌شود و می‌گوید: چطور ممکن است این طور بشود؟ و بعد می‌گوید: “خیلی خوب، هرچه می‌خواهد بشود.”
وقتی مسیح نوزاد در شب کریسمس از رحمش بیرون می‌آید، مریم می‌اندازدش توی آخور دام‌ها، البته نه برای خوراک گاوها، فقط می‌خواست گاو باشد از نفس داغ آنها چون او یک معجزه بود. حالا مامان چراغ را خاموش می‌کند. و دراز می‌کشیم. اول دعای چوپای انسان‌ها و علفزار سبز را می‌خوانیم، فکر می‌کنم مثل پتو باشد ولی سبز و پفی و نه سفید و صاف.»

لینک خرید کتاب: اتاق

مولفین و انتشارات
تمامی نتایج پروفایل‌ها
رویدادها
تمامی نتایج رویدادها
در ویترین
تمامی نتایج ویترین