«کشتی‌گیری که چاق نمی‌شد» اثر اریک امانوئل اشمیت
«کشتی‌گیری که چاق نمی‌شد» اثر اریک امانوئل اشمیت
منتشر شده در ۱۳۹۹/۹/۲۵

درباره‌ی «اریک امانوئل اشمیت» نویسنده مشهور فرانسوی، پیش از این سخن رانده‌ایم. نویسنده‌ای که تبحر بسیاری در غافلگیر کردن مخاطب خود دارد؛ و همچنین آثاری از این نویسنده را نیز معرفی کرده‌ایم.
این بار قصد معرفی اثری متفاوت‌تر از این نویسنده را داریم.
«کشتی‌گیری که چاق نمیشد» اثر دیگری از امانوئل اشمیت است که نخستین بار در سال 2009 به چاپ رسید و پس از آن در ایران نیز ترجمه شد.
علت اصلی تفاوت این اثر با سایر آثار اشمیت، شاید در روند و ریتم داستان باشد. این بار همچون گذشته شاهد غافلگیری‌های عجیب و غریب نیستیم؛ با داستانی مواجهیم که شاید ریتمی شبیه به داستان‌های روانشناسانه داشته باشد. 
اثر پیش رو روایت‌گر داستان پسری نوجوان به نام «جو» است که زندگی خیابانی و دوری از خانواده‌اش را برگزیده و به دست‌فروشی در خیابان‌ها مشغول است. زندگی او این‌گونه میگذرد؛ با جابجایی‌های موقتی به سمت و سوی خیابان‌های مختلف شهر و بعضا با دعوا و درگیری با دیگر دست‌فروشان! تا اینکه روزی یک مردی به نام «شومینتسو» جلوی او ظاهر می‌شود و با جمله‌ی «چقدر چاقی!» توجه او را به خود جلب می‌کند. این مرد بارها جلوی جو ظاهر می‌شود و هربار همین جمله را به زبان می‌آورد و این درحالی است که جو به شدت لاغر و نحیف است! تکرار زیاد این جمله توسط شومینتسو منجر به عصبانیت جو شده و او را از این مرد عجیب و غریب فراری می‌سازد. اما شومینتسو در پاسخ این عصبانیت دو بلیط مسابقه‌ی کشتی سومو به او داده و از او دعوت می‌کند تا به تماشای این مسابقات رود... و داستان تغییر کردن جو از زمان مشاهده‌ی اجباری این مسابقات آغاز می‌شود...
مضمون اصلی داستان، تغییر کردن است. تغییری که با خواستن و طالبِ چیزی بودن پدید می‌آید و آنچه در این داستان اتفاق می‌افتد، تغییر کردن جو  و تغییر اعتقادات درونی او بسوی مکتب ذن است...
تجربه‌ی این داستان زیبا را به دوستداران داستان های کوتاه پیشنهاد می‌کنیم. گفتنی است این اثر با ترجمه زیبای «شهرزاد سلحشور» و به همت نشر «قطره» در بازار موجود است.
برای تهیه این اثر و همچنین سایر کتاب‌های اریک امانوئل اشمیت، می‌توانید به ویترین آنلاین نبض هنر مراجعه نمایید.

بریده‌ای از داستان را باهم می‌خوانیم:
« از آن‌جایی که من لاغر و دراز و بی‌حال و وارفته بودم، وقتی که شومینتسو از جلویم رد می‌شد، فریاد می‌کشید: من یک مرد تنومند رو تو وجود تو می‌بینیم. کفری‌کننده بود! من از روبه‌رو مثل پوست خشک‌شده‌ی یک شاه‌ماهی بودم که بر روی یک چوب کبریت قرار گرفته بود؛ از نیم‌رخ... کسی نمی‌توانست از نیم‌رخ مرا ببیند، من تنها از دو بعد قابل رویت بودم، نه از سه بعد، مثل یک تصویر فاقد برجستگی...»

لینک خرید کتاب: کشتی‌گیری که چاق نمیشد

مولفین و انتشارات
تمامی نتایج پروفایل‌ها
رویدادها
تمامی نتایج رویدادها
در ویترین
تمامی نتایج ویترین