دومین رمان مائده مرتضوی، ماجرای زن جوانی است با خشمی فرو خورده که سعی میکند با فرار از زندگی گذشته خود را آرام کند، اما گویی گذشته هرگز برای او نمیگذرد. این رمان «کابوسهای درخت پرتقال» نام دارد که در ۱۵۱ صفحه چاپ و به همت نشر چشمه منتشر شده است. برای تهیه این کتاب میتوانید به ویترین آنلاین نبض هنر مراجعه کنید.
این رمان ترکیبی از رویا و بیداری، گذشته، حال و آینده است که در روایت شخصی یک ذهن خشمگین بیان میشود. زن جوان به خانهای جدید میآید تا خود را از تجربیات گذشته برهاند. او در این خانهی نیمهمتروک دچار کابوسهایی معنادار میشود. اندکی بعد درمییابد که مرد جذابی در همسایگی او زندگی میکند که یک نقاش است. این آشنایی باعث میشود که او به رازی تکاندهنده پی ببرد...
تصویرسازیهای این کتاب چنان قوی و ماهرانه انجام شده است که خواننده را با نقش اصلی داستان همراه میکند تا تمام دلهرههای او را تجربه کند. بهرهگیری مناسب از فرصتهای ادبیات جنایی نیز از جمله عوامل تاثیرگذار بودن این داستان است. بخشهایی از این رمان را باهم میخوانیم:
«من هیچوقت از کابوسهایم نمیترسم. ترسم از چیزهایی است که در واقعیت میبینم. از چیزهایی که مثل ویروس کمین کردهاند تا در یک فرصت مناسب روی سیستمعاملت سوار شوند و تو را غلام حلقه بهگوش خودشان کنند. هر چقدر هم نسخهات را بهروز کنی فایدهای ندارد؛ دشمنانت هم با تو آپدیت میشوند.»
«دم غروب بود که رسیدم. آسمان تهران آبی پرتقالی بود و شهر، انگار زیر لحافی زرد و نارنجی عشق بازی کند، سرحال بود و قبراق. میدان تجریش غلغله بود. هر کس با یک دستش ساک و کیسههای خرید را گرفته بود و با دست دیگرش، دست کسی دیگر را. از این که این جا تنها کسی نبودم که ساک و چمدان دارد احساس راحتی میکردم. دست دیگرم را هم که مثل همیشه کنارم آویزان بود، کردم توی جیبم تا با کرکهای توی جیب گرم شود و ناخنهایش که از سرما بنفش شده بود دوباره صورتی شود. از دستکش متنفر بودم، یک جورهایی دست وبالم را میبست. دم به ساعت برای جلو کشیدن شال و روسری یا جواب دادن به موبایل باید دستکشها را درمیآوردم. از طرفی هم همیشه سرد بودند و یخ. چارهی کار همان جیبهای دوستداشتنیام بود. هربار پالتو جدیدی میخریدم، توی جیبهایش پارچهی کرکی میدوختم تا دستهایم از سرما تلف نشوند.»
لینک خرید کتاب: «کابوسهای درخت پرتقال»