«چگونه با پدرت آشنا شدم؟» اثر مونا زارع
«چگونه با پدرت آشنا شدم؟» اثر مونا زارع
منتشر شده در ۱۴۰۰/۳/۲۵

مونا زارع نویسنده‌ی جوانی است که نوشته‌های او عمدتا انتقادهای اجتماعی درقالب طنز است. او با انتشار طنزنوشته‌های خود در ستون هفتگی طنز روزنامه شهروند و همچنین کلیپ‌هایی در فضای مجازی محبوب شده است. «چگونه با پدرت آشنا شدم» نام کتابی است که او به همت نشر چشمه چاپ و منتشر کرده است و شامل نامه‎های زنی است که برای دختر خود نوشته تا او را از راز آشنایی خود با پدرش آگاه کند. برای تهیه این کتاب می‌توانید به ویترین آنلاین نبض هنر مراجعه کنید. 
نامه‌هایی که در کتاب «چگونه با پدرت آشنا شدم» می‌خوانیم ابتدا به تک به تک در ستون هفتگی طنز روزنامه شهروند منتشر می‌شدند و با این که امروز مخاطبان روزنامه‌ها محدود شده‌اند، این ماجرای طنز چنان جذابیتی داشت که توانست مخاطبان زیادی را مشتاق خود کند. این اشتیاق نویسنده را بر آن داشت که مجموعه نامه‌ها بازنویسی کرده و در قالب یک اثر مستقل منتشر کند. 
«چگونه با پدرت آشنا شدم» داستانی است برخواسته از دل زنی که پس از شرکت در یک مراسم عروسی ناگهان تصمیم می‌گیرد ازدواج کند. او ماجرای خود را با لحنی شیطنت‌آمیز بیان می‌کند و در مسیر پیدا کردن همسر ایده‌آل از فانتزی‌های بامزه‌ی خود می‌گوید. خوانندگان این کتاب اغلب عقیده دارند که متن‌ طنزآمیز این اثر چنان روان و برخواسته از دل است که به سادگی می‌توان خود را به جای نویسنده‌ی نامه‌ها تصور کرد و آنچه او تجربه کرده را حس کرد. بخشی از این اثر را باهم می‌خوانیم:

«ساعت ۷ صبح جمعه بود که تصمیم گرفتم شوهر داشته باشم. چشم‌هایم کاملاً باز نشده بود و قیِ بسته‌شده روی مژه‌ها پلک‌هایم را سنگین کرده بود. سرم را توی بالش فرو بردم و روی شکمم خوابیدم و تا بیست شمردم. چشم‌هایم را باز کردم و تکه‌ای از موهایم را دور بینی‌ام چرخاندم و دوباره تمرکز کردم. فایده‌ای نداشت. هیچ‌چیز دیگر نبود جز شوهر. دلم می‌خواست همان موقع، همان لحظه، یک نفر روی کرهٔ خاکی وجود می‌داشت که شوهر من می‌بود. از خواب که بیدار شدم، دیدم جایش خالی است. پدرت را می‌گویم. اولش مردد بودم نکند گیج خوابم و جای یک چیز دیگر خالی شده و من آن را با شوهرم اشتباه گرفته‌ام؟ خودم را از رخت‌خواب بیرون کشیدم و روبه‌روی آینه ایستادم. موهایم از عروسی دیشب پف کرده بود و ریملِ دور چشم‌هایم قیافه‌ام را شبیه پاندا کرده بود. زبانم را بیرون آوردم و ته حلقم را نگاه کردم. امکان نداشت، اما مشکلم واقعاً شوهر بود.»

لینک خرید کتاب: «چگونه با پدرت آشنا شدم»

مولفین و انتشارات
تمامی نتایج پروفایل‌ها
رویدادها
تمامی نتایج رویدادها
در ویترین
تمامی نتایج ویترین