«پنج قدم فاصله» اثر ریچل لیپینکات، میکی داتری و توبیاس ایاکونیس
«پنج قدم فاصله» اثر ریچل لیپینکات، میکی داتری و توبیاس ایاکونیس
منتشر شده در ۱۴۰۰/۲/۷

«پنج قدم فاصله» ماجرایی رویایی دو جوان بیمار است که برای درمان مشکل تنفسی خود به بیمارستان مراجعه می‌کنند و دلباخته یکدیگر می‌شوند. استلا و ویل عشقی عمیق و در عین حال محزون را تجربه می‎کنند زیرا ویل شرایط وخیم‌تری دارد و احتمالا چند سال بیشتر زنده نیست، همچنین پرستارها به استلا هشدار دادند که به ویل نزدیک نشود،‌ زیرا او یک بیماری واگیردار دیگر نیز دارد که ممکن است به استلا نیز منتقل شود و وضعیت او را نیز وخیم کند... 
«پنج قدم فاصله» ماجرای دلباختگی این دو جوان است که چند وقت یکبار مدتی در بیمارستان، نزدیک یکدیگر بستری هستند اما نمی‌توانند همدیگر را لمس کنند. خوانندگان این داستان عشق و شور و هیجان را در کنار اندوه و شفقت تجربه می‌کنند. این کتاب را ریچل لیپینکات، میکی داتری و توبیاس ایاکونیس نوشته‌اند و فاطمه صبحی به زبان فارسی ترجمه کرده است. نشر میلکان ترجمه‌ی این کتاب را چاپ و منتشر کرده است و شما می‌توانید این کتاب را به راحتی از ویترین آنلاین نبض هنر سفارش دهید.
این داستان بیانگر عشقی‌ست پرخطر، عشقی که شاید هرگز به وصال نرسد و عشقی که برای اثباتش شاید فاصله بهترین کاری باشد که می‌توان انجام داد. شخصیت‌های نوجوان این داستان پرهیاهو ایمان را به همراه بلوغ عاطفی بزرگسالان و بدون از دست دادن ویژگی‌های نوجوانی خود به تصویر می‌کشند. آن‌ها هنوز سنی ندارند اما از آن‌جا که در جریان بیماری خود به تجربه مرگ نزدیک شده‌اند، قدر زندگی را بیشتر می‌دانند و نمی‌خواهند عشق را به سادگی از دست دهند. بخشی از این رمان را باهم می‌خوانیم:

«چشمانم را باز می‌کنم.
به سقف خیره می‌شوم. همه‌چیز کم‌کم واضح می‌شود. درد عمل در تمام بدنم پخش شده.
ویل.
سعی می‌کنم به اطراف نگاه کنم؛ ولی خیلی ضعیفم. افرادی در اتاق هستند؛ ولی او را نمی‌بینم. سعی می‌کنم حرف بزنم؛ ولی به‌خاطر دستگاه تنفس مصنوعی در دهانم نمی‌توانم.
چشمانم به صورت مادرم می‌افتند که بسته‌ای در دست دارد. «عزیزم…» صدایش آهسته در گوشم زمزمه می‌کند وبسته را به‌سمت من می‌گیرد. «این برای توئه.»
هدیه؟ عجیب است.
سعی می‌کنم کادویش را پاره کنم؛ ولی بدنم خیلی ضعیف است. مادرم کمک می‌کند تا دفترچهٔ طراحی سیاهی را از داخلش بیرون بکشم. روی آن نوشته شده: «پنج قدم فاصله.»
ازطرف ویل است.
برگه‌هایش را سریع ورق می‌زنم و کارتون پشت کارتون داستان‌مان را تماشا می‌کنم. رنگ‌هایش انگار با من حرف می‌زنند. من درحالی‌که پاندایم را نگه داشته‌ام، هردوی ما که در دو طرف چوب بیلیارد ایستاده‌ایم، ما درحالی‌که در کف استخر شناوریم، میز شام چیده‌شده در جشن تولدش، من درحالی‌که روی برکهٔ یخی دور خودم می‌چرخم و می‌چرخم.
بعد در آخرین صفحه دونفرمان. در دستان کارتونی و کوچک من یک بالون است که بالایش پاره شده و از داخل آن صدها ستاره در سرتاسر صفحه و به‌سمت ویل پخش شده‌اند.
او یک طومار و یک پَر به‌دست دارد که روی آن نوشته شده: «لیست اصلی ویل.»
و پایینش تنها یک مورد وجود دارد.
«شمارهٔ ۱: تا ابد عاشق استلا بمان.»

لینک خرید کتاب: پنج قدم فاصله

مولفین و انتشارات
تمامی نتایج پروفایل‌ها
رویدادها
تمامی نتایج رویدادها
در ویترین
تمامی نتایج ویترین