«مغازه‌ی خودکشی» اثر ژان تولی
«مغازه‌ی خودکشی» اثر ژان تولی
منتشر شده در ۱۴۰۰/۱/۲۴

مغازه خودکشی اثر ژان تولی رمانی است که می‌تواند زندگی انسان را متحول کند، چرا که اندیشه اصلی این کتاب، مرگ است!
همه‌ی انسان‌ها در زندگی خود شکست را تجربه می‌کنند و عده‌ی اندکی آموخته‌اند که از شکست‌ها درس بگیرند، از جای برخیزند و دوباره تلاش کنند، اما بسیاری از افراد پس از شکست به سمت نابودی می‌روند. «مغازه‌ی خودکشی» که یک فانتزی سیاه است، وضعیت افرادی را توصیف می‌کنند که پس از شکست گرفتار اندوه شده و به نابودی کشانده می‌شوند. 
«مغازه‌ی خودکشی» درباره‌ی یک دکانِ فروشِ ابزار و ادواتِ خودکشی ا‌ست: از انواع سَم تا طناب‌های دار، انواعِ سلاح‌های کمری مناسب برای انتحار و ویروس‌های کشنده‌. این فروشگاه منحصربه‌فرد در زمان و مکانی نامعلوم حضور دارد و داستان آن به نامِ برخی از مهم‌ترین چهره‌های ادبی و هنری که خود را کُشته‏اند؛ گره خورده است. مانند مرلین مونرو، ونسان ون‌گوگ و... تا این‌که روزی پسری وارد این مغازه می‌شود و با خودش تحولی به همراه می‌آورد. 
رمانِ مغازه‌ی خودکشی از درخشان‌ترین آثارِ فانتزی سیاهی‌است که در دو دهه‌ی گذشته در جهان و در این سبک نوشته شده‌است. در سراسر کتاب حضور مرگ إحساس می‌شود و در مقابل تلاش برای ساختن و امید به زندگی. نبرد نمادین میان این دو مفهوم داستانی پرمعنا و مملو از شوخی‌های ظریف به وجود آورده است که قابل پیش‌بینی نیست و سطرهای پایانی کتاب ضربه‌ای ناگهانی و ویرانگر به مخاطب وارد می‌کند.
«مغازه‌ی خودکشی» در سال ۲۰۰۷ منتشر شد و تاکنون به بیش از بیست زبان ترجمه شده است. از این کتاب دو ترجمه در ایران وجود دارد. یک ترجمه توسط احسان کرم‌ویسی انجام شده و نشر چشمه آن را چاپ و منتشر کرده است، ترجمه‌ی دیگر را نازنین جباریان انجام داده و نشر شانی این ترجمه را منتشر کرده است. 

بخشی از متن این کتاب به ترجمه‌ی احسان کرم‌ویسی را راهم میخوانیم: 
«آلن! آخه چندبار باید به‌ت بگم؟ وقتی مشتری‌هامون از مغازه خرید می‌کنن، به‌شون نمی‌گیم به‌زودی می‌بینمت. ما باهاشون وداع می‌کنیم. چون دیگه هیچ‌وقت برنمی‌گردن. آخه کِی این رو توی کله‌ت فرو می‌کنی؟» لوکریس تواچ با عصبانیت کاغذی را پشت خود در دستان گره کرده‌اش پنهان کرده بود که با تکان‌های عصبیِ او می‌لرزید. بچه‌ی کوچکش روبه‌روی او ایستاده بود و بشاش و مهربان نگاهش می کرد. خانم تواچ خم شد و با لحن سرزنش‌آمیز محکم‌تری گفت «و یه چیز دیگه؛ این جیک‌جیک کردنت رو تموم کن. وقتی یکی می‌آد این جا نباید به‌ش بگی – ادای آلن را درمی‌آورد – «صبح به خیر.» تو باید با لحنِ یه بابامُرده به‌شون بگی «چه روزِ گندی مادام.» یا مثلا بگی «امیدوارم اون دنیا جای بهتری براتون باشه، موسیو.» خواهش می‌کنم لطفا این لبخندِ مسخره رو هم از رو صورتت بردار. می‌خوای این یه لقمه نون رو ازمون بگیری؟ آخه این چه رفتاریه که وقتی یکی رو می‌بینی چشم‌هات رو می‌چرخونی و دست‌هات رو می‌بری پشت گوشت و تکون‌شون می‌دی؟ فکر کردی مشتری‌ها می‌آن این جا لبخندِ ابلهانه‌ی تو رو ببینند؟ واقعا می‌ری روی مُخم. مجبورمون می کنی پوزه بند به‌ت ببندیم. 

لینک خرید کتاب: مغازه‌ی خودکشی

مولفین و انتشارات
تمامی نتایج پروفایل‌ها
رویدادها
تمامی نتایج رویدادها
در ویترین
تمامی نتایج ویترین