«دختری که ماه را نوشید» اثر کلی بارن هیل رمانی فانتزی و محسورکننده برای کودکان و نوجوانان است که نه تنها شهرت و محبوبیت فراوانی برای نویسندهاش رقم زد، بلکه او را به افتخار کسب چندین جایزه بینالمللی از جایزه نیوبری سال 2017 رساند. «دختری که ماه را نوشید» را فروغ منصور قناعی ترجمه و نشر پرتقال چاپ و منتشر کرده است. برای تهیه این اثر میتوانید به ویترین آنلاین نبض هنر مراجعه کنید.
«دختری که ماه را نوشید» ماجرای جادوگری است که در جنگل زندگی میکند و مردم روستا از او میترسند. آنها هر سال یک کودک را به عنوان قربانی در جنگل رها میکنند، به این خیال که جادوگر قربانی را بپذیرد و به آنها آسیبی نرساند. اما حقیقت این است که جادوگر، چنان که مردم میپندارند نیست. او مهربان است و کودکان رها شده در جنگل را پیش خود نگه میدارد و برای سیر کردن آنها از نور ستاره استفاده میکند و پس از مدتی آنها را به خانوادههای خوش قلبی که آن سوی جنگل زندگی میکنند میسپارد. لونا که شخصیت اصلی این داستان است، یکی از کودکان قربانی است که به منزل جادوگر راه پیدا میکند. اما جادوگر اشتباهی به او نور ماه میخوراند و این اشتباه باعث میشود که لونا قدرتی فوقالعاده پیدا کند. جادوگر که نگران قدرت لونا است، تصمیم میگیرد او را پیش خود نگه دارد و مانند فرزند از او نگهداری کند.
لونا هرچه بزرگتر میشود قدرت بیشتری پیدا میکند و روزی متوجه میشود که باید از قدرت خود برای نجات عزیزانش استفاده کند...
بخشی از این داستان را با هم میخوانیم:
وقتی لونا پنج سالش شد، جادویش هم پنجبرابر شده بود. ولی همهی جادو درونش باقی مانده بود و با پوست و گوشت و خونش آمیخته بود. توی تکتک سلولهایش بود. کاملاً ساکن، پر از آمادگی و بدون هیچ فشاری.
گلرک غرغرکنان گفت: «نمیشه اینجوری پیش بره. هر چقدر بیشتر جادو جمع کنه، ممکنه جادوی بیشتری فوران کنه.» برای بچه شکلک درآورد و او را به قهقهه انداخت. «به حرفم میرسی.» سعی کرد جدی به نظر برسد.
زان گفت: «تو که نمیدونی. شاید هیچ جادویی بیرون نیاد. شاید هیچی برامون سخت نشه.»
جدا از وظیفهی سختی که در قبال بچههای رهاشده داشت، از چیزهای سخت متنفر بود و چیزهایی که غمانگیز بودند و چیزهای چندشآور. اگر میتوانست، ترجیح میداد به آنها فکر نکند. کنار دختر مینشست و با هم حباب درست میکردند و با جادو هرکدامشان را به رنگی درمیآوردند. دختربچه دنبال حبابها میدوید، با دست میگرفتشان و روی غنچهی گلها، پروانهها و برگهای درختان میگذاشت. حتی گاهی داخل یک حباب میرفت و روی چمنها غلت میخورد.
زان گفت: «اینهمه زیبایی وجود داره. چطور میتونی به چیز دیگهای فکر کنی؟»
لینک خرید کتاب: «دختری که ماه را نوشید»