«جین ایر» محبوبترین اثر شارلوت برونته، نویسنده انگلیسی است که تا کنون 18 نسخه سینمایی با اقتباس از آن ساخته شده است. برونته ابتدا «جین ایر» را با نام مستعار منتشر کرد، اما موفقیت چشمگیر این کتاب و استقبال فراوان از آن باعث شد که محافل ادبی لندن کنجکاوی و اشتیاق زیادی به شناختن نویسنده آن نشان دهند و برونته را وادار به افشای این راز کنند.
«جین ایر» از مهمترین آثار کلاسیک دنیا و برگرفته و از سرگذشت شارلوت برونته است. از این کتاب، ترجمههای متفاوتی انجام شده است که یکی از بهترین آنها را رضا رضایی انجام داده و به همت نشر نی چاپ و منتشر شده است. برای تهیه این اثر میتوانید به ویترین آنلاین نبض هنر مراجعه کنید.
«جین ایر» داستان دختری یتیم است که در پرورشگاه بزرگ شده و زندگی کسالتبار و مشقتباری داشته است. او در کودکی به مدرسهای شبانهروزی فرستاده میشود و تحت آموزشهای سختگیرانه بزرگ میشود. پس از آن به عنوان معلم سرخانه به خانهی مردی متمول میرود و با این که اعتقاد کامل و سختگیرانهای به موازین اخلاقی دارد، دلباختهی مرد میشود. او کم کم متوجه میشود که همسر مرد که حالا دیوانه شده در طبقه بالای عمارت زندگی میکند و این اتفاق شروع ماجراهای بعدی است...
بخشی از این رمان را با هم میخوانیم:
«در آن حال که من فقط به اربابم و همسر آیندهاش میاندیشیدم، در آن حال که فقط آنها را میدیدم، فقط حرفهای آنها را میشنیدم و فقط به حرکتهای با معنی آنها توجه میکردم، بله، در همان حال، بقیه سرگرم علایق و لذایذشان بودند. لیدی لین و لیدی اینگرام به هم صحبتی و مکالمههای سنگین و رنگین خود ادامه میدادند. کلاههای عمامهای شان را به طرف یکدیگر میجنباندند و دستهای خود را به علامت تعجب، پرسش، یا وحشت (که به موضوع صحبتشان بستگی داشت) بالا می آوردند، درست مثل دو عروسک خیمه شب بازی ، منتها بزرگ تر. خانم دنت که ملایم بود با خانم ایشتن که با محبت بود حرف میزد. این دو گاهی کلمهای هم با من رد و بدل میکردند یا به من لبخند میزدند. سر جورج لین، کلنل دنت و آقای ایشتن از سیاست و امور مملکتی و مسائل قضایی حرف میزدند. لرد اینگرام با ایمی ایشتن لاس میزد. لوئیزا مینواخت و میخواند - یا برای یکی از آقایان یا همراه یکی از آنها. مری اینگرام، بیحال و بیعلاقه، به صحبتهای رجز مانند یکی دیگر از آقایان لین گوش میداد. گاهی همه باهم ، گویی با نوعی توافق دسته جمعی، نمایشهای فرعی خود را متوقف میکردند تا به نمایش بازیگران اصلی نگاه کنند و گوش بدهند. آخر، آقای راچستر و دوشیزه اینگرام که همه جا با او بود شمع محفل بودند. اگر آقای راچستر حضور نمیداشت واقعا روحیه مهمانها کسل میشد. وقتی میآمد، صحبتها تازگی مییافت و زندهتر میشد.»
لینک خرید کتاب: