نوشتن یک فیلمنامهی موفق قطعا ساده نیست و کاری زمانبر است. اما آن چه فیلمنامهنویسان موفق دریافتهاند و به نویسندگان جوان توصیه میکنند این است که «نوشتن را به تعویق نیندازید!». این توصیه دلایل زیادی نیز دارد. اولین دلیل این است که اگر زمان زیادی را صرف فکر کردن به ایدهی خود کنید، این احتمال وجود دارد که اشتیاق نوشتن آن را از دست بدهید. در نتیجه میبایست اولین قدم را در زمان مناسبی برداشت؛ همچنین، پس از شروع نوشتن فیلمنامه (به خصوص درباره نسخه اولیه) لازم است از توجه زیاد به جزئیات اجتناب کرد و نسخه اولیه را در وقت مناسب به اتمام رساند. صرف زمان زیاد برای نوشتن نسخه اول فیلمنامه یکی از بدترین اشتباهات فیلمنامهنویسان است؛ زیرا وسواس در نوشتن جزئیات منجر به غفلت از منظره کلی خواهد شد. در نتیجه در پایان نگارش فیلمنامه به اصلاحات زیادی نیاز خواهد داشت زیرا متن فاقد بیانی پویا برای اجرا خواهد بود.
واقعیت این است که نسخه اول فیلمنامه، هرگز نسخه نهایی نخواهد بود و نویسنده همواره میتواند و لازم میبیند که به داستان بازگشته و ماجراهایی را کم یا زیاد کند. آن چه به یک فیلمنامهنویس کمک میکند پاره کردن بندهای کمالطلبی است که دست و پای او و قلمش را میبندد. نویسندگان کتاب «فیلمنامهنویسی در ده روز» عقیده دارند که تعیین یک ضربالعجل میتواند از به تعویق انداختن نگارش و در نتیجه از دست رفتن ایدهی فیلمنامه جلوگیری کند.
ترویس دانلی فیلمنامهنویس، کارگردان و تهیهکننده آمریکایی است که برای دو سریال شناختهشدهی هاوایی فایو زیرو و مدیوم نویسندگی کرده است. درین دانلی نیز یک نویسنده است که نوشتههایش در والاستریت جورنال و بسیاری از روزنامهها و وبسایتهای جهان قابل مشاهده است. این دو نویسنده در این کتاب تلاش میکنند به علاقمندان آموزش دهند که در فرصت معقول و مناسب نوشتن فیلمنامه خود را شروع کرده و به پایان ببرند. این کتاب را امیرحسین فاضلی مقدم ترجمه کرده و به همت نشر کتاب کولهپشتی چاپ و منتشر شده است.
بخشی از این کتاب را با هم میخوانیم:
«بعد از نوشتن گامی که معمولاً طولانیترین بخش فیلم را به خود اختصاص میدهد، حالا زمان آن فرارسیده تا کوتاهترین بخش را بنویسید. گام هفتم: بدترین اتفاق ممکن، معمولاً پنج صفحه به درازا میانجامد. در این گام، بدترین اتفاق ممکن برای قهرمان رقم میخورد، طوری که او تقریباً تمام امیدش به یاس تبدیل میشود. اینجاست که قهرمان، زندگیاش را به بدترین شکل ممکن میبیند و شرایط بدتر از این برایش قابلتصور نیست. بیننده در این نقطه، باید به این باور برسد که هیچ راهی برای قهرمان وجود ندارد تا به هدفش برسد و بر کشمکش بیرونی غلبه کند. در این گام، ممکن است قهرمان برای خود احساس تأسف کند یا آرزو کند به زمانی پیش از آغاز این سفر (ماجرا) بازگردد. معمولاً متداول است که در این گام، صحنهای گنجانده شود که قهرمان بالاخره مانع درونی پیش رویش را درک میکند. خواه به هدفش رسیده باشد یا خیر. حداقل او متوجه کشمکش درونیای میشود که او را از رسیدن به هدفش بازداشته است.»
لینک خرید کتاب: فیلمنامهنویسی در ده روز