مؤلف: جواد کاظمینی
دومین مجموعه شعر جواد کاظمینی با اسم «پارانویا» در اسفند ۹۷ توسط انتشارات آنیما به چاپ رسید.
این مجموعه شامل غزل، دوبیتی پیوسته، مثنوی و اشعار مرکب است که در ۱۳۸ صفحه با محتوای عاشقانه، اجتماعی، فلسفی گردآوری شده. شعری از این کتاب را باهم میخوانیم:
سپر گذاشتهای و سپر گذاشتهام
برای دشمنِ فرضی نفر گذاشتهام
تمامِ روز تو را فکر/کرد و ساعت نُه
لباسهایت را پشت در گذاشتهام
برو...ببُر نفسِ او که مردِ ماندن بود
من اسمِ رفتنها را سفر گذاشتهام
# # #
(جوانه زد) خبر از آسمان نریخته بود
نگاهِ هیچ کسی رویمان نریخته بود
کنار قطب سرم گرمِ عشق بازیها
هنوز داغِ تو بود و زمان نریخته بود
هنوز با همهی شهر چای می خوردم
هنوز چشمِ تو در استکان نریخته بود
لجن شدم حلزونهای رفته برگشتند
به قلبِ باغچه خونهای رفته برگشتند
صدا شدم خلبانها به مرگ خیره شدند
برای رد شدن از کوچه مین گذاشته بود
اشاره کردم که خواهشن مرا بکُشید
- پلیس اسلحهاش را زمین گذاشته بود
پرنده بودن و پرواز تا خودِ خورشید
برای شام فقط بالِ مرغِ سوختهام
- بیا بیا به درک...خانه ذوب شد انگار
و من که دکمه به پیراهنم ندوختهام...
به من که خشک شدم روی بندِ رخت بگو
که مغزِ شسته شده آفتاب میخواهد
برای تشنگیام سربِ داغ دم کن که...
- بدو بدو که پدرخوانده آب میخواهد
ببخش زندگیام را (دو برگ داد) خدا
شبیه نامهی سر بسته مُهر و موم نکرد
زنی که...[زن شد و بیپرده پشتِ پنجره رفت]
که گریه پشتِ سرم کرد و رو به روم نکرد
(سه برگ دیگر داد) ساقهای پای کسی
شبانه کاشته در ذهنِ باد ، رفتن را
هنوز منتظرم نردبان جوانه دهد
به ماه میکِشد آغوشِ راه آهن را
خلافِ عقربهها...واژه را شنا کردم
قبول کن هدفِ شعر زنده ماندن نیست
قبول میکنم از عشق لَخته میمانَد
قبول کن عطشِ عشق کاملن تن نیست
دروغهای سیاهی که رنگِ موهایم
به احترام حقیقت کمی سفید شدند
- به پشتِ بام برو ماه را نشانه بگیر
ستارههای سرِ شانهام شهید شدند!
(و خواست گُل بدهد) با لباسِ نارنجی
رسید و عطرِ خدا را که جا گذاشت و رفت!
- لباسهایت را پشتِ در گذاشتهام
که روی خندهی گل کرده پا گذاشت و رفت
جواد کاظمینی متولد ۳۱/۵/۶۹ در شهرضای اصفهان، از حدود ده سالگی دست به قلم بوده است؛ گرچه در هیچ جشنواره ای شرکت نکرد. اولین مجموعه شعرش با عنوان «بیست دقیقه به هشت» سال ۹۳ توسط انتشارات فصل پنجم به چاپ رسید که متشکل از غزل و غزلمثنوی عاشقانه بود.