مؤلف: آفاق شوهانی
اینجا قرارمان بود
[زن با مرد همین گفت]
هنوز تا فردا راه داریم
[مرد چیزی به صدای دریا نیفزود]
و باز هم دریا بود
مرد ساعتها را به دریا فرستاد
زن در هر گردش
دانههای شن را برای ماهیها ریخت
مرد قلابها را به دریا فرستاد
زن شیشهها از آبِ دریا پُر کرد
مرد زنها را به دریا بخشید
زن دریا بود
عقربهها روی هم که جفت شدند
مرد رفت و با دریا آمیخت.