این کتاب سراسر اندیشه است. اندیشههای فلسفی و عرفانی که با آیات انجیل و سخن بزرگان فلسفه و ادبیات آمیخته شده است. شرح بیقراریهای ذهن یک انسان متفکر و پرسشهایی اساسیست که روز و شب او را درگیر می کند. زندگی چیست؟ چرا رنج میبریم؟ آیا حقیقتی هست؟ در جدال بین عقل و قلب، جاودانگی و فنا، جبر و اختیار کدام یک پیروز میشوند؟
کتاب بصیرتهای بیهوده (نامههایی به ایلیا) در سال 1396 به همت نشر فصل پنجم چاپ و منتشر شد. این کتاب شامل 66 نامه به قلم عبدالحمید ضیایی برای فرزندش ایلیاست. البته در بخشی از مقدمه آمده است: «این نامهها را برای پسرم ایلیا نوشتهام اما ایلیاهای دیگر نیز فارغ از نسب و دین و ملیت مخاطب این کلماتند. همین کلمات که از تار و پود جان تنیده شدهاند؛ زخمهای زنده و لایزال، همین زخمهای زیبا و اندوهگین. در این ورقپارهها، از شب که در قرق سگها و سنگهاست تا عشق که با سوت هیچ پاسبانی، نه راهش را کج میکند و نه زیباییاش را پنهان، سخن گفتهام.»
بخشی از یک نامه را باهم میخوانیم:
«شاید فیلسوفان، شاعران شکستخوردهای باشند که از تجربهی دیدار و تماشای بیواسطهی هستی، دور و ناکام ماندهاند! شاید هم برای شکار حقیقت، باید شکار حقیقت شد! باید دامها و دانهها را رها و شکارچیبودن را فراموش کنیم و صید بودن را به تجربه بنشینیم. هوش محرمی اگر باشد در فاصلهی همین هجاها هم عطر دلنواز و جانفزای آوای مولانا پیچیده است:
عشق میگوید به گوشم پست پست
صید بودن خوشتر از صیادی است»