"نامه به کودکی که هرگز زاده نشد" اثر اوریانا فالاچی
"نامه به کودکی که هرگز زاده نشد" اثر اوریانا فالاچی
منتشر شده در ۱۴۰۰/۵/۳۱

اوریانا فالاچی، خبرنگار و نویسنده ی ایتالیایی ست که مصاحبه های جنجالی او با بزرگترین سران سیاسی دنیا، و مهارت او در این مصاحبه ها، باعث شهرت وی شد. از او کتاب های متعددی به چاپ رسیده است که یکی از آنها کتاب داستانی " نامه به کودکی که هرگز زاده نشد" است. 

این کتاب توسط نشر نگاه با ترجمه ی زویا گوهرین به چاپ رسیده است. کتاب اولین بار در سال 1975 منتشر شد و در همان زمان، به فروش چشمگیری در 27 کشور دنیا دست یافت.

فالاچی، در دوران زمامداری موسولینی به دنیا آمد و سپس درکنار پدرش، به مقاومت زیرزمینی علیه موسولینی در دوران جنگ جهانی دوم کمک می کرد. او جنگ های زیادی را از جمله جنگ ویتنام با چشمان خود دیده و گزارش کرده است.

در ایران نام اوریانا فالاچی در اواخر دهه چهل شمسی (دهه شصت میلادی) با ترجمه آثار وی علیه جنگ ویتنام و حکومت های دیکتاتوری باقی‌مانده در اروپا مطرح شد. وی یک بار در سال ۱۳۵۱ برای مصاحبه با محمدرضا پهلوی و بار دیگر در سال ۱۳۵۸ برای مصاحبه با روح الله خمینی و مهندس بازرگان به ایران سفر کرد.

کتاب پیش رو، از جمله کتاب هایی ست که به زبان داستانی توسط فالاچی نوشته شده است. ماجرای "نامه به کودکی که هرگز زاده نشد" از زاویه دید اول شخص و از زبان مادری روایت می شود که برای کودک درون شکم خود، سخن می گوید. در واقع داستان، سراسر مونولوگ های این مادر است و با مطرح کردن سؤالاتی دشوار شروع می شودکه به موضوعاتی اساسی همچون سِقط و معنای زندگی می پردازد: آیا تحمیل کردن زندگی به یک موجود منصفانه است، در حالی که این زندگی ممکن است با رنج همراه باشد؟ آیا به دنیا نیامدن بهتر است؟ 

این کتاب بر معنای واقعی زن بودن دست گذاشته است: قدرتِ بخشیدن و یا نبخشیدنِ زندگی. آیا شخصیت اصلی داستان می تواند از عهده ی بزرگ کردن موجودی همانند خود برآید و بخشی از آزادی ها و زندگی گذشته ی خود را در این راه فدا کند؟کتاب کوچکی که از نخستین سطر تا انتهای آن سرشار از احساس شادی، ترس، مهربانی، یأس، خشم، امید، افسردگی و اضطراب است. شاید بحث اصلی کتاب سقط جنین باشد اما در واقع، به تمام دیدگاه‌های موجود درباره زن می پردازد.

بخشی از متن کتاب:

در قصه هایی که مردها برای توجیه زندگی از خود ساخته اند، اولین موجود انسانی زن نیست، مردی است به اسم "آدم".
«حوا» بعدا پیدایش میشود، برای اینکه آدم را از تنهایی در بیاورد و برایش دردسر و ناراحتی درست کند. در نقاشی‌های در و دیوار کلیساها خدا پیرمردی ریش سفید است نه پیرزنی سپید مو.
قهرمان ها نیز همه مرد هستند. از پرومته که به آتش دست یافت تا ایکار که می‌خواست پرواز کند. حضرت مسیح هم که پسر پدر و روح القدس است و زنی که او را زاییده مرغ کرچ یا یک مادر رضاعی بیش نبوده.
با همه اینها ، زن بودن لطیف و زیباست.
ماجرایی است که شجاعتی بی پایان میخواهد.
جنگی است که پایانی ندارد.
اگر دختر به دنیا بیایی خیلی چیزها را باید یاد بگیری اول اینکه باید خیلی بجنگی تا بتوانی بگویی که اگر خدایی وجود داشته باشد می تواند پیرزنی سپید مو یا دختری زیبا و دلربا باشد. دیگر این که باید خیلی بجنگی تا بتوانی بگویی که آنروز که «حوا» سیب ممنوعه را چید «گناه» به وجود نیامد آن روز یک فضلیت پرشکوه به دنیا آمد که به آن «نافرمانی» می گویند.
و بالاخره خیلی باید بجنگی تا ثابت کنی که درون اندام گرد و نرمت ، چیزی به نام «عقل» وجود دارد که باید به ندای آن گوش داد.
مادر شدن حرفه نیست. وظیفه هم نیست. فقط حقی است از هزارن حق دیگر.
از بس این را فریاد میکشی خسته میشوی. و اغلب تقریبا همیشه شکست میخوری،
ولی نباید دلسرد شوی.

مولفین و انتشارات
تمامی نتایج پروفایل‌ها
رویدادها
تمامی نتایج رویدادها
در ویترین
تمامی نتایج ویترین