معرفی کتاب «از دو که حرف میزنم ازچه حرف میزنم»
معرفی کتاب «از دو که حرف میزنم ازچه حرف میزنم»
منتشر شده در ۱۳۹۷/۹/۲۲
کتاب «از دو که حرف میزنم ازچه حرف میزنم» اثر نویسنده سرشناس ژاپنی «هاروکی موراکی» ست که با ترجمه «مجتبی ویسی» از سوی نشر چشمه به چاپ رسیده است.

موراکامی در ۱۲ ژانویه ۱۹۴۹ در کیوتو ژاپن به دنیا آمد. در سال ۱۹۶۸ به دانشگاه هنرهای نمایشی واسدا رفت. در سال ۱۹۷۱ با همسرش یوکو ازدواج کرد و به گفته خودش در آوریل سال ۱۹۷۸ در هنگام تماشای یک مسابقه بیسبال، ایده اولین کتاب‌اش، به آواز باد گوش بسپار به ذهنش رسید. در سال ۱۹۷۹ این رمان منتشر شد و در همان سال جایزه نویسنده جدید گونزو را دریافت کرد. در سال ۱۹۸۰ رمان پینبال (اولین قسمت از سه‌گانه موش صحرایی) را منتشر کرد. در سال ۱۹۸۱ بار جازش را فروخت و نویسندگی را پیشه حرفه‌ای خودش کرد.

از دو حرف میزنم ازچه حرف میزنم، آرام و ساده است؛ تو گویی خاطرات موراکامی ست، نویسنده ی محبوب ژاپنی برنامه ای دقیق و منظم برای دویدن و شرکت در مسابقات ماراتن دارد، و در این کتاب از لذت این ورزش استقامتی و تاثیراتی که میتواند روی زندگی و حتی نویسندگی و شخصیت داستانها بگذارد حرف میزند.

این رمان واره در حقیقت نوشتاری خاطره مانند است که «هاروکی موراکامی» از زندگی خود ارائه می دهد. نویسنده ای که روزی هشت کیلومتر می دود و حتی در مسابقات دوی ماراتن هم شرکت می کند و معتقد است میان دویدن و نویسندگی شباهت هایی هست. استقامت و تداوم راز نهفته در هر دو است. استعداد مهم است اما مهم تر پشتکار و تمرین است و تلاش برای یافتن چشمه خلاقیت و توانایی و عاملی که به اکثر دوندگان انگیزه می دهد، هدف شخصی است. در یازده فصل‌ کتاب دربارۀ نویسنده، خصوصیات فردی‌اش، نگاهش به زندگی، چیزهایی که دوست دارد یا ندارد، خاطراتش، جزئیاتی که حین دویدن توجه‌اش را جلب می‌کنند، احساساتی که در حین تمرینات روزانۀ دو و نیز مسابقات ماراتن تجربه می‌کند، می‌خوانیم. یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های اثر این‌ست که می‌توان هر فصل را در قالب جستاری مستقل مطالعه کرد. عنوان‌های فصول کتاب که عنوان‌های جذابی هم دارند-حتی جذاب‌تر و چشم‌گیرتر از عنوان اصلی کتاب-عبارتند از رنج کشیدن اختیاری است، چه کسی به میک جگر می‌خندد، نکاتی در باب رمان‌نویس دونده شدن، آتن در میانۀ تابستان-دویدن ماراتن برای اولین بار، بیشتر دانسته‌هایم را در داستان‌نویسی دویدن‌های روزانه به من آموخته است، حتا اگر در جوانی موی دم اسبی بلندی می‌داشتم، کسی دیگر بر میز نمی‌کوبید-کسی فنجان‌ها را پرت نمی‌کرد، پاییز در نیویورک، ۱۸ تا لحظه‌ای که بمیرم، کسی که تا توانست راه نرفت و بر جاده‌های گرداگرد جهان.
موراکامی از دو که حرف می‌زنم از چه حرف می‌زنم را نوعی خاطره‌نویسی می‌داند که محور اصلی‌اش کنش دویدن است (صفحه ۱۵). اما با خواندن این کتاب، به شکل خیلی شخصی و با جزئیات زیاد، با روند شکل‌گیری هویت او به عنوان یک نویسنده و همین‌طور جهان‌بینی‌اش آشنا می‌شویم. اگر خوانندۀ ثابت آثار موراکامی باشید، وارد شدن به جهان شخصی او و شنیدن خاطراتش برایتان بسیار جذاب و تأثیرگذار خواهد بود اما اگر از طرفداران این نویسنده نباشید هم، از این کتاب لذت خواهید برد و پشتکار و سرسختی هاروکی موراکامی برایتان الهام‌بخش خواهد بود.

قسمت هایی از این کتاب:

- «همین حالا دارم فکر می‌کنم که مسافت دویدنم را افزایش دهم. خواه ناخواه سرعت برای من در درجهٔ دوم اهمیت قرار دارد. مادامی که بتوانم مسیری تعیین‌شده را بدوم به چیز دیگری جز آن فکر نخواهم کرد. گاهی اگر خوشم بیاید تندتر می‌دوم ولی در آن‌صورت زمان تمرین را کمتر می‌کنم چون نکتهٔ مهم آن است که شور و نشاط فرد در پایان هر جلسهٔ ورزش به روز بعد منتقل شود. همین رویه را در مورد نوشتن هم در پیش گرفته‌ام و آن را جزء واجبات می‌دانم. هر روز موقعی از نوشتن دست می‌کشم که احساس می‌کنم باز هم توان نوشتن دارم. این کار را انجام بدهید تا ببینید روز بعد برنامه‌تان چه راحت و روان پیش خواهد رفت. به گمانم ارنست همینگوی هم به همین ترتیب عمل می‌کرد. آدم باید برای پیش بردن کارهایش ضرب آهنگ را حفظ کند. در پررژه‌های طولانی‌مدت این امر بسیار اهمیت دارد. در دویدن به‌محض تنظیم ریتم گام‌ها، آسودگی خاطر از راه می‌رسد.»

- «امروز موقع دویدنم دقایقی باران بارید ولی بارانی خنک بود، که احساسی خوشایند به‌همراه می‌آورد. ابری انبوه از جانب اقیانوس درست روی سرم آمد و بارش ملایم لحظاتی ادامه پیدا کرد اما بعد، ابر انگار چیزی به‌یادش آمده باشد - «ای وای، چند فرمان را باید اجرا کنم!» بی آنکه نگاهی هم به پشت‌سرش بیندازد باشتاب راهش را گرفت و رفت. دوباره سروکلهٔ آفتاب بی‌رحم پیدا شد تا زمین را دام کند. سر درآوردن از اب‌وهوای این‌جا مثل آب خوردن است. هیچ نکتهٔ پنهان یا مبهم، نه حتی یک مورد ناچیز استعاری یا نمادین، در آن یافت نمی‌شود.»

- «یکی از دوندگان از مانترایی سخن به میان آورده بود که از برادر بزرگ ترش، او هم دونده، شنیده بود و از ابتدای کار دوندگی آن را به کار بسته بود. مانترا این بود: "درد اجباری است، رنج کشیدن اختیاری است." قضیه را می‌توان به این صورت مطرح کرد که آدم حین دویدن کم‌کم به فکر می‌افتد که " کار عذاب آوری است. دیگر نمی‌توانم ادامه بدهم." در آن صورت، بخش عذاب آور آن یک واقعیت اجتناب ناپذیر و قطعی است ولی ادامه دادن یا ندادن آن اختیاری است، و به خود دونده بستگی دارد که چه تصمیمی بگیرد. مهم‌ترین وجه ماراتن در همین نکته خلاصه می‌شود.»

این کتاب را می توانید از ویترین آنلاین نبض هنر تهیه کنید.
مولفین و انتشارات
تمامی نتایج پروفایل‌ها
رویدادها
تمامی نتایج رویدادها
در ویترین
تمامی نتایج ویترین