روح اندوهگین یک شاعر
روح اندوهگین یک شاعر
منتشر شده در ۱۳۹۷/۱۰/۲۲
«روح اندوهگین یک شاعر» عنوان مجموعه شعر «سید رضا محمدی»، شاعر شناخته شده ی افغانستانی ست که در نمایشگاه کتاب تهران در سال 1397 رونمایی شد. این مجموعه از سوی انتشارات شهرستان ادب به چاپ رسیده است.

این کتاب شامل ۲۰ شعر است که از این بین می‌توان به شعرهای «قصیده غیرممکنات»، «منقبت»، «جنبش تبسم»، «منظومه شیدایی»،«سوگواره روشنایی»، «غزل واپسین»، «جاده»، «غزل مباهله»، «سوگواره بلخ»، «مثنوی عسرت» و «دل تلخ» اشاره کرد.

این شاعر و خبرنگار افغانستانی که مدت‌ها دور از وطن، در ایران و انگلستان زندگی می‌کرده، در این مجموعه دردهای متفاوتی را بیان می‌کند که تنها یک مهاجر دور از وطن قادر به درک آن‌هاست.
او در این مجموعه که شامل اشعاری در قالب‌های مثنوی، قصیده، غزل‌مثنوی و غزل است، رنج‌ها و دردهای مردم افغانستان را با زبانی استوار و تکیه زده بر میراث ادبیات فارسی بیان می‌کند و با روحیه انتظار و عقاید مستحکم اسلامی خود به نفی ظلم و مبارزه علیه آن می‌خواند. این مجموعه می‌تواند شما را به جهانی متفاوت از دغدغه‌های روزمره ببرد تا اندکی با رنج و سختی مردمان مظلوم و رنج‌کشیده همسایه‌ دیواربه‌دیوارمان، افغانستان، آشنا شویم.

او در شعرهایش از انسان مدرن امروز گلایه دارد و این گلایه‌ها در کلمه به کلمه شعرهایش نمایان است. او در یکی از شعرهایش می‌گوید: «ما شهری از مجسمه بودیم در زمین/ شهر طلسم، شهر سکون، شهر قصه‌ها»

سیدرضا محمدی در مجموعه جدیدیش دغدغه‌های روز اجتماعی و سیاسی را دنبال می‌کند و در یکی از شعرهایش به جنایات داعش واکنش نشان می‌دهد. واکنش به جنایت سربریدن دختری هشت ساله به نام تبسم که توسط داعش مقابل چشمان مادرش اتفاق افتاد. او در بخشی از این شعر می‌گوید:
«این خشم مردم است که با قهر می‌رود/ خون تبسم است که در شهر می‌رود
بخت‌آور دل‌‌آور غزنی، تو زنده‌ای/ شهدخت رنج، دختر غزنی، تو زنده‌ای
گل‌های عمر چیده‌ تو انقلاب ماست/ اینک سر بریده‌ تو آفتاب ماست
با غیرت شکسته دگر سرنمی‌کنیم/ خون تو را معامله دیگر نمی‌کنیم»

غزلی از این مجموعه را با هم می خوانیم:

و دوستان همه ماندند ما بریده شدیم
از آن بدایت بی‌ماجرا بریده شدیم

یکی یکی بند از پایمان گسست و سپس
شبیه مشتی خاک از هوا بریده شدیم

نه مثل چند پرنده که بی قفس گشتند
پرک‌پرک زده از بندها بریده شدیم

نه چند مؤمن مأیوس از تکلّم غیب
که بی‌دلیل شبی از خدا بریده شدیم

رها شدیم نه راه و نه نقشه و نه هدف
رها شدیم نه شاید رها، بریده شدیم

درست مثل دو کاغذپران رسیده به‌هم
دو نخ شدند که از هم جدا بریده شدیم

هوا پر از لبه‌ی تیغ ها گردان بود
یکی‌یکی همه از دست و پا بریده شدیم

تو بین ابر افتادی عجین شدی با برف
ز یاد هم هم رفتیم تا بریده شدیم

مرا تلاطم بادی کشاند شهر به شهر
برای حسرت آخر چرا بریده شدیم

تو سرد و تلخی من دربه‌در تو دور...من...آه
نمی‌رسیم به ما دوتا...بریده شدیم

بریده یعنی با این‌که عاشقیم به هم
بریده‌ایم از هم نیز... یا... بریده شدیم

شما می توانید این مجموعه را از ویترین آنلاین ادب بوک تهیه نمایید.
مولفین و انتشارات
تمامی نتایج پروفایل‌ها
رویدادها
تمامی نتایج رویدادها
در ویترین
تمامی نتایج ویترین