خاک امریکا اثر جنین کامینز
خاک امریکا اثر جنین کامینز
منتشر شده در ۱۴۰۰/۶/۴

کتاب داستانی "خاک امریکا" نوشته ی جنین کامینز با ترجمه ی سید رضا حسینی توسط نشر آموت به چاپ رسیده است. این رمان جنجال برانگیزترین رمان سال 2020 امریکا است و بسیاری آن را با رمان "خوشه های خشم" اثر جان اشتاین بک مقایسه کرده اند. حتی یک شرکت فیلمسازی، امتیاز ساخت یک فیلم از روی این رمان را خریداری کرده است.

طبق نظر مترجم این اثر یکی از دلایل این مقایسه این است که: داستان خاک آمریکا به مهاجرت و مهاجرانی می‌پردازد که برای فرار از تنگناهای زندگی در کشورهای آمریکای لاتین و در آرزوی رسیدن به رفاه و امنیت نسبی، راه شمال و ایالات متحده آمریکا را در پیش می‌گیرند و در این راه خطرها، سختی‌ها و مشکلات بسیاری را متحمل می‌شوند. از آنجا که موضوع رمان کلاسیک و معروف «خوشه‌های خشم» نیز مهاجرت است، «خاک آمریکا» را به این رمان شبیه دانسته‌اند.

داستان از زاویه دید سوم شخص محدود روایت می شود و در طول داستان این شخصیت محوری بین شخصیت‌های اصلی رمان جابجا می‌شود. روایت داستان از زاویه دید لوکا، پسر هشت ساله لیدیا، شخصیت زن اصلی داستان، شروع می‌شود و خواننده با بهت، حیرت و گیجی یک پسر هشت ساله به فضای خشونت‌بار داستان ورود می‌کند. 

در ادامه خواننده از نگاه لیدیا داستان را پی می‌گیرد و در طول رمان، روایت داستان از زاویه دید شخصیت‌های اصلی دیگر ادامه می‌یابد و هر بار که ضرورت یابد از نگاه شخصیتی که بیشترین اشراف را به فضای داستان داشته باشد، ادامه می یابد.

داستان از این قرار است که؛ لیدیا با تنها پسرش و شوهر خبرنگارش در شهر آکاپولکو در مکزیک زندگی می‌کند و کتابفروشی دارد. با اینکه کارتل‌های مواد مخدر دارند ثبات و آرامش را از شهر می‌گیرند، زندگی آرامی دارند.

یک روز مردی به نام خاویر به کتاب‌فروشی لیدیا می‌آید و کتاب می‌خرد. خاویر رئیس کارتل نوظهور شهر است که با قتل و کشتار مخالفان و با هراس‌افکندن در دل مردم، کنترل شهر را به دست گرفته است. وقتی همسر لیدیا در گزارشی مفصل نقاب از چهره واقعی خاویر برمی‌دارد و دستش را برای همگان رو می‌کند، زندگی لیدیا زیر و رو می‌شود و همه چیزش به هم می‌ریزد.لیدیا مجبور می‌شود با پسر هشت‌ساله خود از شهر فرار کند و به آمریکا مهاجرت کند اما…‌

برای اطلاع از باقی داستان می توانید این کتاب را از طریق صفحه ی "خاک امریکا" در سایت نبض هنر خریداری کنید.

بخشی از متن کتاب:

اندازه کفش لیدیا و مادرش یکی ست، یک نعمت کوچک. لیدیا تنها کفش راحت مادرش را از کمد بر می‌دارد؛ کفش ورزشی طلایی رنگ با زیپی در کنارش، که مادربزرگ برای باغبانی از آن استفاده می‌کرد. دستبرد زدن در آشپزخانه ادامه پیدا می‌کند: یک جعبه کلوچه، یک قوطی بادام زمینی، دو بسته چیپس، تمام این چیزهای عجیب و محرمانه در کیف جا می‌شوند. کیف پول مادرش به قلاب پشت در آشپزخانه آویزان شده است، کنار دو قلاب دیگر که مادربزرگ پیش‌بند و کت چرمی مورد علاقه‌اش را می‌گذارد. لیدیا کیف پول را برداشته و داخل آن را نگاه می‌کند. مثل این است که دهان مادرش را باز کند. کیف پول یک وسیله شخصی ست. لیدیا همه چیز را بر می‌دارد، چرم قهوه‌ای نرم را تا کرده و در جیب آخر کیف گذاشته و زیپش را می‌بندد.

وقتی لیدیا بر می‌گردد، کارآگاه کنار لوکا روی کاناپه نشسته، اما سوالی نمی پرسد. دفترچه و مدادش را روی میز قهوه گذاشته است.

لیدیا می‌گوید: "باید بریم"

لوکا بدون این که چیزی به او بگوید، می‌ایستد.

کارآگاه هم می‌ایستد و می‌گوید: «سینیورا باید در مورد برگشتن به خونه، اون هم حالا، هشدار بدم. ممکنه امن نباشه. اگر یه کم صبر کنید شاید یکی از افراد بتونه شما رو ببره. می‌خواهید یه جای امن برای شما و پسرتون پیدا کنیم؟»

لیدیا با حیرت لبخند می‌زند. با پوزخند، نفسش را بیرون می‌دهد. «بدون مامورهای شما، شانس بیشتری دارم.» کارآگاه به او اخم می‌کند ولی سرش را به نشانه تایید تکان می‌دهد.

لیدیا می‌گوید: «لازم نکرده شما خودتون رو دلواپس سلامتی و امنیت ما بکنید. عدالت رو اجرا کنید. نگران اون باشید.»

 

لینک خرید کتاب: خاک امریکا

مولفین و انتشارات
تمامی نتایج پروفایل‌ها
رویدادها
تمامی نتایج رویدادها
در ویترین
تمامی نتایج ویترین