آتش گردان امید مهدی نژاد
آتش گردان امید مهدی نژاد
منتشر شده در ۱۳۹۷/۱۱/۶
آتش گردان، عنوان مجموعه غزل امید مهدی نژاد است که چاپ اول این مجموعه از سوی انتشارات سپیده باوران به چاپ رسیده بود اما چاپ دوم این کتاب در سال 1397 از سوی انتشارات شهرستان ادب به چاپ رسید.

این مجموعه شعر، متشکل از سی غزل است که در هفتاد و پنج صفحه منتشر شده است.
کتاب «آتش­‌‌گردان» پنجمین مجموعه شعر جدی امید مهدی‌نژاد شاعر و طنزپرداز سرشناس است. پیش از آتشگردان کتاب‌های «رجز‌مويه»، «پیاده‌ها»، «پیش از اقیانوس» و «از قبیل زندگان» از این شاعر منتشر شده بود.

این کتاب، از نمونه های بسیار مقبول شعر اجتماعی امروز است. در بین این غزلها، اشعاری با لحن های حماسی نیز دیده می شود که این کتاب را خواندنی تر کرده است.

در ادامه دو غزل از این مجموعه را با هم می خوانیم:

یک)

وقتی که زاهدان ِ خداجو دنبال مال و جاه می افتند
مردم به خنده های نهانی، رندان به قاه قاه می افتند

یک عده اهل مال و منالند، یک عده اهل حیله و حالند
در انتخاب اصلح مردم بعضاً به اشتباه می افتند

وقت حساب، دانه درشتان از فرط التفات به مردم
مثل سه چار دانه گندم در توده های کاه می افتند

امروزه روز جمعی از ایشان فرماندهان هنگ ِ خروجند
لب تر کنند خیل پیاده از هر طرف به راه می افتند

اما همین گروه ِ سواره، این ساکنان ِ عربده فرمای
شب های بار، با کت و شلوار در صحن بارگاه می افتند

یعنی برای آخر بازی، بسته به موقعیت صفحه
شد این طرف، نشد طرف خصم، رسما ً به پای شاه می افتند

این روزها به دل نه امیدی، نه اشتیاق حرف جدیدی
تنها همین دو رشته اشکند کز چشم گاه گاه می افتند

عاقل شدیم و گوشه گرفتیم تا با خیال تخت ببینیم
دیوانه های سنگ پران نیز با سنگ ها به چاه می افتند


دو)


شمشیر لب غلاف را بوسید، مردان از کارزار برگشتند
بیرق آرام از نفس افتاد، گردان طلایه‌دار برگشتند

از بیشه صدای پای ببر آمد، فی‌الفور قراولان کمر بستند
ششلولی عطسه کرد: صبر آمد، از جاده الفرار برگشتند!

از هفت سوار آزمون‌دیده اسبی بر جای ماند و دستاری
از هنگ پیاده هم خبر دارم، دستار به سر، سوار برگشتند

یک‌دسته به شیوه ساده‌تر بودند، از قلب سپاه راه کج کردند
یک‌دسته که عاقبت‌نگر بودند، پاورچین از کنار برگشتند

اسبان اصیل را که زین کردند، رفتن را بی‌نشان کمین کردند
تا گردش روزگار را دیدند، با گردش روزگار برگشتند

*

توفان بالا گرفت آهسته، کشتی بی‌ناخدا به راه افتاد
از جوشِ وحوش عرشه سنگین شد، مردان خدا به غار برگشتند

ما ساده پیاده‌های فرزینیم، حکم است که برکنار بنشینیم
خردیم، ولی درست می‌بینیم: گردان از کارزار برگشتند

تلخ‌اند این روزها حکایت‌ها، راوی! پایان قصه را بنویس
بنویس پیاده‌ها رکب خوردند، رندان سوارکار برگشتند

شما می توانید این مجموعه را از ویترین آنلاین نبض هنر تهیه نمایید.
مولفین و انتشارات
تمامی نتایج پروفایل‌ها
رویدادها
تمامی نتایج رویدادها
در ویترین
تمامی نتایج ویترین