مؤلف: ثمین سیدنیکخو
خواستم با گوشی به صورتش بکوبم. خواستم تا خواب است و بی دفاع، تلافی تمام کتک هایی که زده بود را سرش دربیاورم. اما توانی در دست هایم نمانده بود. حسی در پاهایم نداشتم، هیچ کاری فایده نداشت. این انتخاب خودم بود و زندگی ای که خودم خواسته بودم. گوشی را کنار دستش انداختم؛ لخ لخ کنان به سمت اتاق رفتم و فکرم پیش قوطی قرص داخل کابینت ماند...