یادداشتی از پرستو علی عسگرنجاد
این نوشتار به بررسی کتاب «کآشوب» میپردازد؛ کتابی که به همت نفیسه مرشدزاده گردآوری شده و از سوی نشر اطراف به چاپ رسیده است.
شاید پس از تجربۀ زیارت کربلای معلا که توفیقی بزرگ میخواهد و دلی بزرگتر، عمیقترین بستر ارتباطی ما با حضرت سیدالشهدا علیهالسلام بهعنوان شیعیان ایشان، در «روضه»ها شکل گرفته باشد، این نزدیکترین راه اتصال میان موقعیت جغرافیایی و حتی زمانی ما با اقلیم کربلا و هنگامۀ عاشورا. به همین سبب است که مجالس روضه، با آن عقبۀ تاریخی شگفت و سربلند، مجالی بسیار موفقاند برای شکلگیری نابترین داستانها، داستانهایی که همه، حول محور یک شخصیت میچرخند و آن کسی نیز جز خود حضرتش. حال اگر نویسنده یا نویسندگانی خوشذوق پیدا شوند که بتوانند این روایتها و داستانها را از دل مراسم روضهخوانی بیرون بکشند، بیشک با اتفاقی نو و اثری خواندنی در عرصۀ ادبیات آیینی مواجه خواهیم بود، درست چنان چیزی که در «کآشوب» رخ داده است.
پیش از هر چیز، طرحجلد سرخ-خاکستریاش با طراحی خاص نامش و توضیحی که پای آن آورده شده که «بیستوسه روایت از روضههایی که زندگی میکنیم»، ناخودآگاه آشنایان و مخاطبان «همشهری داستان» را به یاد این ماهنامۀ دوستداشتنی و بخش «روایتهایی دربارۀ زندگی» آن میاندازد. دیدن نام «نفیسه مرشدزاده» بهعنوان «دبیر مجموعه» بر جلد کتاب کافیست تا دلیل این تبادر ذهنی را دریابیم. سلیقۀ بصری این سردبیر سابق همشهری داستان و تجربۀ سالهای طولانی نویسندگی او از همان آغاز به ما این نوید را میدهد که با اثری بهدقت گلچینشده و خواندنی مواجه هستیم. ناشر کتاب هم شاهد دیگری بر این گواه است. «اطراف»، نشر نوپایی است که آن هم به همت این بانوی نویسنده شکل گرفته و امید آن میرود بهزودی با آثار خواندنیاش، بازار نشر را غافلگیر کند.
«کآشوب»، چنان که ذکر آن رفت، مجموعهای مشتمل بر بیستوسه روایت است از تجربههای شخصی شکلگرفته در روضهها از سالهای دور تاکنون که به قلم مجموعهای از نویسندگان نامآشنا و خوشذوق نوشته شده است. در صفحۀ فهرست عناوین کتاب، از یک سو با نامهای مطبوعاتی درخشانی همچون «احسان رضایی»، «یاسر مالی» و «مهدی شادمانی» مواجه میشویم که برای خوانندگان هفتهنامۀ «همشهری جوان»، بهعنوان هیئت تحریریۀ این هفتهنامه بهشدت آشنایند و از دیگر سو، نام نویسندگان خوشآوازهای همچون «سید احمد بطحایی» (که پیشتر از او «هر روز میمیریم» را خواندهایم)، «محسن حساممظاهری»، «علی جعفرآبادی» (که سالهاست بهعنوان کارگردان سینمای ارزشی ما مشغول به فعالیت است)، «نفیسه مرشدزاده» و... را میبینیم که به ما دلگرمی میدهد با روایتهایی بکر روبهرو خواهیم شد. چنان که در پشت جلد این کتاب آورده شده است: «نویسندگان جوان این مجموعه از نسبت شخصی و زیستهشان با مجلس روضه نوشتهاند. آمیختن طعم و لحن خردهروایتهای شخصی، روایت فراگیرتری آفریده که هویتی مستقل از اجزای خُرد خودش دارد. کنار هم چیدن این صداهای فردی، به گزارش یک پدیده بدل شده؛ روایت یک کآشوب».
آنچه این مجموعه را به اثری جذاب و ماندگار بدل کرده است، زوایای منحصربهفردی است که نویسندگان از آن دریچه به روایت پیوستگی خود با مجالس عزای حضرت سیدالشهدا علیهالسلام پرداختهاند. این تعدد نویسندگان و فراز و فرود لحن روایتها، نه تنها به وحدت مجموعه و یکدستی آن آسیب نزده، بلکه بر جذابیت آن بهعنوان اثری چندصدایی که در یک صدای واحد، بل در یک نام واحد خلاصه میشود، افزوده است. به بیان بهتر و به نقل از دبیر این مجموعه «لذت کآشوب از تکثر نیست، لذت وحدت است. از آمیختگی طعم و لحن متفاوت روایتها اثری تازه پدید آمده که هویت خودش را دارد و بیشباهت به هرکدام از تجربههای شخصی و زیستهای است که آن را ساختهاند». دیگر نکتۀ جالب توجه، این است که در این اثر، با هر دو طیف روایتهای مردانه و زنانه مواجه هستیم. حضور زنان نویسنده در این مجموعه، نقطۀ قوت درخشانی برای آن است. چه آنکه زنان، بهسبب حفظ حیا و حرمت عزاداری، بسیار بیش از آنکه در هیئتهای عزاداری شرکت کنند و تجربهای از زنجیرزنی و علمگردانی داشته باشند، مأنوس با روضههای خانگی کوچک و مسجدنشینیهای پس از اقامۀ نماز در ایام محرّماند و این روضهها، چنان اثری در جان نازک و روح لطیف زنان بر جای میگذارند که نظیرش در سوی مقابل کمتر یافت خواهد شد. بنابراین این کتاب، زمینهای فراهم کرده است تا از یک سو با روایتهای مردانه از مراسم عزای حضرتش آشنا شویم و از دیگرسو، به خوانش تجربههای زنانه و نابی از حضور در روضهخوانیها بنشینیم.
دیگرنکتۀ شایان توجه، نویدی است که در مقدمۀ کتاب آورده شده مبنی بر اینکه به امید حضرت دوست، «کآشوب» اولین جلد از تحقق ایدۀ روایتنویسی از روضههای محرّم است و انتشارات اطراف مدنظر دارد هرسال از نویسندگان دعوت کند با روایتهایی تازه به این مجموعه بپیوندند. این کتاب چنان جذاب و بکر و ایدهاش چنان درخشان است که نمیتوان بهآسانی از کنار این نوید گذشت. در بازار نخنماشدۀ ادبیات این روزها که با تمام قوا در تلاش برای پرداختن به غم نان و نرخ نان است، چنین حرکتهای خلاقانه و تأثیرگذاری را شایستهاست با تمام وجود ارج بنهیم و در راستای گسترشش قدمی برداریم که بیشک در آن روز واپسین، مغفول نخواهد ماند.
«کآشوب» با نام منحصربهفردش که بهزیبایی از شعر ماندگار محتشم کاشانی گرفته شده، برای ایامی که دلتنگ آن ضریح ششگوشهایم و نیازمند گوشهای خلوت برای یک روضۀ انفرادی، مجموعهای است که بهشدت توصیه میشود! در پایان، برشی از روایت «گیسوی حور در امین حضور» بهقلم «نفیسه مرشدزاده» را باهم میخوانیم:
«سید روضهخوان چهاردهم ماه میآمد پشت در چهارلنگه با شیشههای مشجّر مینشست، روضهاش را میخواند و میرفت. ماه پشت ماه و سال پشت سال. تا هفتسالگی آب و چای طرف دیگر در را من میبردم. سید هربار میگفت: «چه دختر خوبی! کلاس چندی؟» حرصم میگرفت. چند خانه و محله روضه میخواند و چند دختر کوچک چای میآوردند که یادش میرفت من همان چهاردهم ماهیِ محلۀ امین حضورم. به بهانۀ سینی میماندم تا با صدای بم و سبیل خیس بگوید نماز قضا بر عهده است. با رساله شروع میکرد. مسئلهها دربارۀ شک بودند. درخواستی همیشۀ زنها بود. زنهای همسایه همیشه جایی در رکعت سه و چهار گیر کرده بودند. در خیال هفتسالگی، سید، مردتر از پدر، برادر یا عمویم بود. ساعت چهارونیم یک ماه بهاری، ایستاده منتظر سینی، یواشکی دلم خواست شوهر بعدهای من شبیه او باشد. عمامۀ سیاه، ابروهای پرپشت یا صدای بم را دوست داشتم؟ به اینها هنوز عقلم نمیرسید. بهخاطر تنهاییاش بهنظرم مردتر میآمد. فکر میکردم به کسی نیاز ندارد. نوحهخوانی در اتاق خالی به او ابهت میداد...»
![۲۳ روایت از روضه هایی که زندگی می کنیم](http://nabzehonar.com/images/content/2018-09-13-01-06-30-photo_2017-11-02_18-23-39.jpg)
۲۳ روایت از روضه هایی که زندگی می کنیم
منتشر شده در ۱۳۹۷/۶/۲۲