کمال خجندی از شاعران پارسیزبان است که در شهر خجند تاجیکستان به دنیا آمد و در تبریز ساکن شد و از دنیا رفت. بسیاری او را پیونددهندهی ادب فارسی ایران با ادب فارسی تاجیکستان میدانند. او هم عصر حافظ بود و مانند او در سرودن اشعار عاشقانه و عرفانی تبحر داشت. بسیاری از دوستداران ادب نیز او را همتراز حافظ میدانند، اما متاسفانه به اندازه حافظ شناخته شده نیست. در این نوشته، دوغزل زیبا از دیوان کمال خجندی میخوانیم:
چون روز روشن است که ما رند و عاشقیم
چون صبح در پرستش مهر تو صادقیم
فکر تو میکنیم در آن دم که خامشیم
ذکر تو میکنیم زمانی که ناطقیم
ماراست یک علاقه و آن مهر روی توست
باقی ز هرچه فرض کنی بیعلائقیم
رطباللسان به شکر تو مانند سوسنیم
نی چون گل دوروی دوروی و منافقیم
دیوانه از تکلف و تکلیف فارغ است
معذور دار زاهد اگر رند و فاسقیم
خود را بر آستان درت بستهایم باز
هرچند بندگی درت را نه لایقیم
خود نیست در میانه دوئی از یگانگی
گر نیک بنگری همه بر خویش عاشقیم
گر خاطر عزیز عزیزان خلاقف ماست
با خاطر عزیز عزیزان موافقیم
دارد کمال چشم نوازش ز لطف تو
گرچه به دلنوازی لطف تو واثقیم
..
از پیرهنت بویی آمد به گلستانها
کردند پر از نکهت گلها همه دامانها
با رشته همه چاکی شد دوخته وین طرفه
کز رشته زلف تست این چاک گریبانها
تا خوان جمالت را آراسته به سبزی خط
افکند لب لعلت شوری به نمکدانها
گر زلف بر افشانی در پا کنی سرها
چون لب به حدیث آری بر باد دهی جانها
دیدار رقیب از دور افزود مرا گریه
از ابر سیه باشد افزونی بارانها
بیمار ترا محرم شربت دهد و مرهم
بی چاشنی دردت فریاد ز درمانها
عیش و طرب عاشق درد و غم یار آمد
گر نیست گمان اینها باشد دگرت آنها
عید و کمال ار یار دارد سر قربانی
ما نیز یکی باشیم از جمله قربانها