رمان «پل دختران یعقوب» در قـالب طرحی که برای ترجمهی صد رمان برتر عربی در قرن بیستم به اجرا در آمد، به زبانهای روسی، فرانسه و چینی ترجمه شده است. این کتاب، مجموعهی چند کتاب است که از سیزده نسل پیش به نویسنده به ارث رسیده و نخستین بار در کتابخانهی جد چهاردهم او در بیتالمقدس پیدا شده است. کتاب، روایتی جذاب، عجیب و تاریخی را دربارهی زندگی مهاجری به نام یعقوب و دخترانش نقل میکند كه در کنار یک پل قدیمیِ ساخته شده بر نهر اردن زندگی میکردند و بعدها به دلایلی، آن پل به نام «پل دختران یعقوب» معروف شد.
نویسنده، بسیاری از حوادث تاریخی و باستانی مهم را در داستان بازنویسی کرده و مخاطب باهوش، خود پی به آنها خواهد برد.
قابل ذکر است که این کتاب برندهی جایزهی جهانی «نجیب محفوظ» نیز شده است.
این کتاب با ترجمهی شیوای اصغر علیکرمی در ۲۲۴ صفحه توسط انتشارات ایهام به چاپ رسیده است.
با هم بخشی از این کتاب را میخوانیم:
هیچکس در روستای شماصنه چیزی در مورد راهبههای کلیسا نمیدانست. همه فکر میکردند که تعدادی مرد کارهای کلیسا را انجام میدهند که گاهبهگاه عوض میشوند و تعداد آنها بنا به مناسبتهایی که تنها خود راهبان از آن سردرمیآورند کم و زیاد میشود.
مدتی پیش خواهر بزرگ که بزرگ راهبهها بود در کلیسا از دنیا رفت و او را در کنار معبد به خاک سپردند و به همین خاطر خیلیها معبد را آرامگاه او میدانستند. خواهر بزرگ پیرزنی قدکوتاه و چاق بود که در هر حال، چه نشسته و چه ایستاده، راز و نیاز میکرد. خیلی پرکار و فعال بود همهجا را تمیز میکرد و شبها برای آنکه راهبها در آسایش باشند کار میکرد. هر سه راهبه به خاطر محبتهای او در آرامش و آسایش بودند و خواهر بزرگ نمیدانست که اینها زن هستند. نه به خاطر آنکه حس زنانهاش را از دست داده بود، به این دلیل که چیزی از بیناییاش باقی نمانده بود و در اواخر عمرش همهچیز را مهآلود و درهم و برهم میدید.
هنگامی که خواهر بزرگ از دنیا رفت و سه راهبه در کلیسا تنها ماندند، لباس مردانه پوشیدند و همیشه موهایشان را کوتاه نگه داشتند
لینک خرید کتاب: پل دختران یعقوب