داستان «نمکگیر» ماجرای دختری بیباک و خودساخته است که تصمیم میگیرد با کار کردن مستقل خود را قویتر کند. پس از چندین موفقیت کاری، ماجرایی پیشبینینشده موقعیت او را به خطر میاندازد. این داستان را م. بهارلو نوشته و نشر سخن آن را چاپ و منتشر کرده است. برای تهیه این اثر میتوانید به ویترین آنلاین نبض هنر مراجعه کنید.
پرستو، قهرمان داستان «نمکگیر»، دختر جوانی است که در کاشان به قالیبافی مشغول است. او برای توسعه کار خود تصمیم میگیرد که دیگر هنر دست خود را به واسطهها نفروشد. لذا به تهران میآید تا خودش فروشندهی فرشهای خود باشد. او در یک حجره فرش فروشی با مردی به نام جهانگیری روبهرو میشود و به او یک فرش میفروشد. اما تمام پول را نمیگیرد و فقط به یک رسید اکتفا میکند. اما همه چیز زمانی به هم میریزد که جهانگیری بدون پرداخت پول میمیرد و حالا پرستو مانده است با دردسری که برای خود و خانوادهاش درست کرده است. او باید ثابت کند که جهانگیری به او بدهکار است اما روزبه جهانگیری که پسر مرحوم است در میان هزار مشغله کاری و خانوادگی که در کنار فقدان پدرش با آنها درگیر است، نمیتواند حرف پرستو را بپذیرد. روزبه و پدرش همواره در مسائل شغلی اختلاف نظر داشتند حالا روزبه نمیتواند باور کند که پدرش پرداخت چنین مبلغی را برای یک فرش دستباف پذیرفته است. خانواده جهانگیری تصور میکنند دختر سوجویی است که قصد سواستفاده از موقعیت پیش آمده را دارد.
بخشی از داستان را باهم میخوانیم:
«روزبه کتری برقی را زد و همانطور سیخ و سنگ خیره شد به آن! افکار موذی تمام مسیر کاشان تا خانه، مغزش را جویده بود! جویده و جویده و تف کرده بود در صورتش!… عذاب وجدان داشت میکشتش! چرا درست همین روزها که کیوان مصمم شده بود سر و سامان بدهد به زندگیاش و… کیوان جوانتر بود! تازهنفستر و… تجربهی قبلی نشان میداد کیوان عاشق شود از دل و جان مایه میگذارد برای عشقش و… برای اولین بار طی عمر سی و چهارسالهاش بدون فکر و نسنجیده تصمیم گرفته بود!… برای اولین بار طی عمرش خطر را حس کرده بود آن هم این همه نزدیک… بیخ گوشش… برای اولین بار طی عمرش دلش نخواسته بود فداکاری کند! برای اولین بار طی عمرش خودخواهانه تصمیم گرفته بود.»
لینک خرید کتاب: نمکگیر