«قهوه سرد آقای نویسنده» رمانیست به قلم روزبه معین که ماجرای یک نویسنده و روزنامهنگار را بیان میکند. این داستان پر است از جملات پرمعنا و فلسفی. برخی از خوانندگان در این باره گفتهاند که گرچه برخی صفحات کسلکننده به نظر میرسد اما پس از فهمیدن مفهوم نویسنده و علت تکرار کلمات، آنها حتی مشتاقاند که آن فصل را از ابتدا بخوانند.
«قهوه سرد آقای نویسنده» را نشر نیماژ چاپ و منتشر کرده است. شما برای تهیه این اثر میتوانید به ویترین آنلاین نبض هنر مراجعه کنید.
در این کتاب با یک عاشقانه تلخ و پایانی باز روبرو هستیم که شاید ساختار بسیاری از رمانها باشد اما آقای روزبه معین این داستان را از دیدگاه متفاوتی بیان کرده و روایت را با پیچیدگی خاصی پیش برده که نشاندهنده طرز فکر منحصر به فرد اوست. روزبه معین ابتدا بخشهایی از این داستان را در صفحهی اینستاگرام خود به اشتراک گذاشت. پس از اینکه اقبال و اشتیاق مخاطبان نسبت به داستان را دید، اقدام به انتشار کتاب کرد. بخشی از این کتاب را باهم میخوانیم:
«اولین باری که دزدی کردم هفت سالم بود، شایدم هشت سال، لقمههای همکلاسیم رو میدزدیدم، آخه خیلی خوشمزه بودن، بعد از اون دیگه دستم به دزدی عادت کرد، همه کار میکردم، جیب میزدم، کف میرفتم، دزدی از طلافروشی که خوراکم بود، کارم به جایی رسیده بود که از پول اشباع شده بودم، ولی میدونید رفقا وقتی دستت کج بشه دیگه هیچ جوره درست نمیشه، من هم تفننی دزدی میکردم! آخرینباری که دزدی کردم یه غروب چهارشنبه لب ساحل بود، یه کیف زنونه رو از روی شنها کش رفتم. اما وقتی تو خونه کیف رو باز کردم خبری از پول نبود، پر بود از قلموی نقاشی، رنگ روغن، لوازم آرایش، یه عطر زنونه و یه عکس! عکس زیباترین دختری که تا حالا دیدم، با چشمهایی معصوم و لبخندی دلنشین، تموم شب رو داشتم به اون عکس نگاه میکردم، همیشه دلم میخواست یکی مثل اون داشته باشم، اما خب اون یه دختر زیبای هنرمند بود و من یه دزد! فردای اون روز دوباره به همون ساحل رفتم تا پیداش کنم، چند ساعت منتظر موندم ولی اون نیومد، من هم به خونه برگشتم، عطرش رو به وسایلم زدم و ساعتها به تماشای عکسش نشستم و زندگی کردم. با خودم میگفتم کاش حداقل میتونستم آلبوم عکسش رو بدزدم...»
لینک خرید کتاب: قهوه سرد آقای نویسنده