شیرکو بیکس، شاعر معاصر کرد که از او به عنوان «امپراتور شعر» یاد میشود، زاده روز دوم ماه می ۱۹۴۰ در سلیمانیه کردستان عراق است. او شاعری پرکار با بیش از 38 دیوان شعر به زبان کردی است. او شاعر صلح و آزادی بود و در طول حیات خود در کشورهای گوناگونی اقامت کرد. در سال 1986 به ایران سفر کرد و در گذار از منطقه «دربند» تهران، گفت: «ماشاعران… سراسر این سیاره و سراسر تاریخ، از یک خانواده خاص هستیم. همه مثل هم!»
درباره او نوشتهاند:
شیرکو تضاد و نابرابریهای اجتماعی را میبیند و در اشعارش به آنها اشاره میکند. بارزترین نابرابری که در اشعار وی جایگاه ویژه ای دارد، نابرابری جنسی و تبعیضهای فراوانی است که در مورد زنان وجود دارد.
زن در اشعار شیرکو جایگاهی والا دارد، آنچنان والا که مضمون اصلی بسیاری از شعرهای او را تشکیل میدهد. در باور شاعرانه ی او زن تبلور وجودی پاک و آفریننده ی زیبایی است. او زن را نماد و سمبل بزرگی میپندارد که بازگو کننده ی تاریخ سرزمینش است و بدون آن اشعارش را بی معنا میداند. آن چنان که در کتاب گورستان چراغان(گوڕستانی چراکان) در قالب یک شعر رمان گونه بیان میکند:
زنی را بر پشت مادیانی دیدم
زن از همان پریان گل اندام بارگاه خداوند بود،
مادیان سپید بود و.. جمجمه ای کوچک داشت و.. کودکی افسارش را میکشید،
آه خدای من … این همه زیبایی…
یکی دیگر از مفاهیم که در نوشتههای بیکس به کرات با آن مواجه میشویم، مفهوم آزادی است. او بر این باور است که واژههای زن و آزادی باید در کنار یکدیگر قرار بگیرند و از امتزاج آنهاست که زندگی معنا مییابد. در اندیشهی او زن سرچشمه ی زندگی است و در جامعه ای که زنان به آزادی دست پیدا نکنند، این سرچشمه نیز یارای جوشش نخواهد داشت.
گویا او از تاریخ سرزمینش رضایت چندانی ندارد و میخواهد این تاریخ، از نرینگی مطلق خلاصی یابد و رنگ و بویی زنانه به خود بگیرد. اما به گفتهی خود او سنت و خرافههای مردم، همواره جامعه را از رسیدن به چنین هدفی باز داشته است:
هرچه در این مشرقزمین،
کوشیدم روبروی آینه،
و بر روی دو صندلی،
واژههای «زن» و «آزادی» را،
کنار یکدیگر ولی،
به مهربانی بنشانم،
بیهوده بود و همیشه،
این واژهی «مردم» به زور،
میآمد و تسبیح بهدست،
خود به جای زن مینشست.
کتاب گردنبند(کتێبی ملوانکه) شیرکو که سرتاسر آن بصورت رمان شعری میباشد و میتوان آن را شاهکاری در اندیشههای فمنیستی دانست، از زبان گردنبندی بیان میشود که نمادی ازظاهر زن میباشد و زبان به شکوه وگلایه از مردمیگشاید. شیرکو در این کتاب به هر جمادی جان میدهد و از زبان آنها سخن میگوید تا این فشار، پارادوکس و نابرابریهای اجتماعی را به تصویر بکشد و تلاش کند تا این اندیشه و باورهای غلط از جامعه دور شود. در یکی از شعرهایش از همین کتاب میگوید:
من یک بیوهزنم
شوهرم قلم یک روزنامهنویس بود.
همیشه در نشت و مجالس، در صفحهی روزنامه و مجلات،
حرف از آزادی گردنبند و حق او و برابری میزد
اما در خانه، برای من اژدهایی بود
بردهی او بودم و به من حمله میکرد….
شیرکو در جای جای نوشتههایش باورهای مذهبی و سخت گیرانه را به چالش میکشد.این قضیه تا جایی پیش میرود که اسلام گرایان تندرو در صحن مساجد فتواهای را علیه او آویختند و باعث شدند که وی واپسین سالهای زندگی اش را در تبعید و غربت سپری کند.
شیرکو در حقیقت، همهی تاریخ و فرهنگ و فولکلور چندهزارسالهی ملت و میهناش را به شکلی نو و به با نگاه و دیدگاهی جهانی در شعرهایش بازسرایی کرده و در همان حال گوشهی چشمی هم به تاریخ و فرهنگ جهان دارد. شعرهای او با تمام وجود از ژرفای دل دریاییاش برآمده و از اینرو بر دل جهانیان نشسته است. او در همان حال، زیباترین تعبیرات شاعرانه را در مورد دلبر به کار میگیرد و همواره در دل شعرهای اجتماعی و سیاسیاش گوشهی نگاهی به عشق دارد.
«زن» و «آزادی» در اشعار شیرکو بیکس
منتشر شده در ۱۳۹۷/۸/۶