محمود دولت آبادی در داستان جذاب و گیرای «روز و شب یوسف» که توسط نشر نگاه به چاپ رسیده، دغدغه ها، ترس ها و دلهره های یک پسر نوجوان در سن بلوغ را به تصویر میکشد. نوجوانی به نام یوسف که در خانواده ای خشک و مذهبی متولد شده و پدر او اصراری بسیار به پدرسالاری دارد و همچنین مادری دارد که ضمن داشتن علاقه به یوسف، برای پدر او نیز احترام زیادی قائل است و همین باعث میشود یوسف خود را در حساس ترین سن، پسری تنها تصور کند و تمام آنچه از مردیت در ذهن او نقش بسته، خشونت و چهره ی نه چندان لطیفی از جنس مرد است و اکنون در این میان یوسف در تکاپوی مرد شدن است؛ چرا که اعتقاد دارد تاکنون بخاطر مرد نشدنش دیده نشده و کسی او را جدی نگرفته است. او میخواهد زودتر به همهی آن ویژگی های ظاهری که در تعریف «مرد» آورده شده برسد؛ صدای کلفت و خشن، پوست زمخت و درآوردن ریش و سیبیل و شاید حتی جای تیزی بر صورت و هرچیز دیگری که به مرد بودن او کمک میکند!
توصیف های بی نظیر محمود دولت آبادی همیشه جایگاه حائز اهمیتی در بین سایر نویسندگان داشته و اکنون در این کتاب، این دلهره ها و دغدغه ی «مرد شدن» یوسف را در قالب سایه ای ترسناک و سنگین توصیف میکند که همه جا به دنبال یوسف است و این سوال در ذهن مخاطب نقش میبندد که این سایه متعلق به کیست؟ سایهای که خیال وجودش بر شانه های یوسف سنگینی کرده و از سویی جرات و توانایی روبرو شدن با آن را ندارد. روز و شب یوسف، با خیال این سایه ی رعب آور شکل گرفته است که همیشه در کوچه و خیابان بدنبال اوست و رهایش نمیکند.
در توصیف تصاویر ذهنی یوسف آمده:
«یوسف هنوز صورت او را ندیده بود، پس چه میدانست؟ فقط میتوانست تصور کند. میتوانست تصور کند از لولههای بینیاش موهای زبر و درازی بیرون زده است. موهای کهنه، سیاه سفید. پشت لبش باید پهن باشد. سبیلش باید باریک باشد. یا اینکه زیر سوراخهای بینیاش جمع و چسبیده باشد. روی سبیل از بخار بینی و دود سیگار باید زرد شده باشد. پیشانیاش حتما تنگ و باریکاند و چشمهایش پر سفیدی و برجسته. گوشهی چشمها نمناک و مویرگها سرخ و ترسآور. چانهاش لابد کوتاه و تو رفته است. طوری که غبغبش با چانه و لبها یکی شدهاند. یک کلاه دستچین و چرک مرده هم باید سرش باشد. کلاهی که انگار شسته نشده، دندان هایش لابد زرد و کرم خورده هستند، دندانهایش بزرگند...»
لینک خرید: آثار محمود دولت آبادی
--------- به قلم پرستو جعفری - خبرنگار نبض هنر