رمان «طبیعت انسانی» اثر سرژ ژونکور
رمان «طبیعت انسانی» اثر سرژ ژونکور
منتشر شده در ۱۴۰۳/۵/۱۹

«طبیعت انسانی» رمانی تامل‌برانگیز اثر سرژ ژونکور است که به دوستداران رمان‌های سیاسی و اجتماعی و علاقمندان به حفظ محیط زیست توصیه می‌شود. این رمان داستان زندگی پسری به نام الکساندر، از کشاورزان جنوب فرانسه است که ناچار شده به تنهایی مزرعه‌ی خانواده را اداره کند. از طرفی در فاصله بین خشکسالی عظیم تابستان ۱۹۷۶ و طوفان‌های فاجعه‌بار دسامبر ۱۹۹۹ وضعیت اجتماعی و محیط زیست فرانسه به شدت در حال تغییر است و این جوان کشاورز هر روز با چالش‌های جدیدی روبروست. 
یکی از مهم‌ترین چالش‌های این جوان تعارض بین روش‌های سنتی کشاورزی و دامداری و روش‌های نوپای مدرن است که استفاده از آن‌ها سودآور اما به زیان محیط زیست است. الکساندر به عنوان یک روستایی متعهد در مواجهه با تغییرات سریع جهان تلاش می‌کند معیشت خود را بدون زیر پا گذاشتن اصول خود بگذراند. 
رمان «طبیعت انسانی» را می‎توان نقدی به سیاست‌های جهان مدرن و نوعی همدردی با زندگی اصیل روستایی دانست. این رمان به دلیل توصیفات شگفت‌انگیزی که از طبیعت داشته، مورد تحسین منتقدان قرار گرفته است. تحلیل عمیق و موشکافانه‌ای که از ارتباط بین طبیعت و انسان در بستر این داستان ارائه می‌شود، هر خواننده‌ای را به فکر فرو می‌برد. بخشی از این اثر را با هم می‌خوانیم:

«شنبه ۳ ژوئیۀ ۱۹۷۶

نخستین‌بار بود که طبیعت مشت خود را روی میز می‏‌کوبید. از عید نوئل به این سو دیگر بارانی نمی‌‏بارید، براثر خشکسالی، سطح زمین سفت‏‌تر می‏شد و در حال به زانو درآوردن کشور بود و گرمای طاقت‌فرسای ژوئن اوضاع را وخیم‌‏تر می‏‌کرد؛ شیشۀ دماسنج قدیمی روی دیوار هم ترک برداشته بود. در امتداد تپه‌‏ها، چمنزارها نفس‏‌های آخر را می‏‌کشیدند، گاوها در سایه‏‌ها می‏‌چریدند و در نگاهشان ترس موج می‏زد.
از زمانی که موج شدید گرما بدن‌‏ها را در هم می‏‌فشرد، اخبار ساعت هشت شب برای اهالی برترانژ، بیش از پیش اهمیت پیدا کرده بود. برای الکساندر، همۀ این گزارش‌‏های ویژۀ موج گرما فرصتی برای دید زدن تعداد زیادی از زنان جوان با دامن یا بیکینی بود؛ تصاویری که غالباً در پاریس فیلمبرداری شده بود، دختران با لباس کوتاه در حال قدم زدن در شهر، بعضی دیگر لمیده در میدان‌‏ها یا بالکن‏‌ها و حتی بعضی از آنها با سینه‏‌های برهنه در کنار آب‌نماها دیده می‏‌شدند. از پانزده‌سالگی‌اش تاکنون، دیدن چنین تصاویری برای او کاملاً خیالی بود. اما خواهرانش محو تماشای آن‌همه خیابان پررفت‌وآمد با پیاده‌رو‏های پر از کافه‏‌تریا و بالکن‏‌هایی به سبک محلات سن‏تروپه می‌شدند. تصور آنها از این دنیای خواستنی درست مانند قطب مخالف خستگی و ملال بود. دست‌کم این گرمای شدید موجب نوعی وحدت در شکل لباس پوشیدن همگانی شده بود، چراکه در مناطقی مانند برترانژ، مردم از اینکه دکمۀ جلوی لباسشان را باز کنند و سینۀ برهنه‌شان نمایان شود ترسی نداشتند.
از نگاه بسیاری، منشأ این گرمای طاقت‌فرسا آزمایش‌های اتمی و نیروگاه‌‏های هسته‌‏ای بود که هر از چندی در انگلستان، فرانسه و روسیه قد علم می‌کرد، ژنراتورهای بخار عظیم که آسمان را پر از بخار سوزان و رودخانه‌‏ها را تا سر حد جوشیدن داغ می‏کرد. به نظر پدر، این موج گرما کار ایستگاه‏‌های فضایی روسیه و آمریکا بود که در فضا برای خودشان می‏‌چرخیدند و استحکاماتی که در آسمان ساخته‌اند شاید در کار خورشید اختلال ایجاد کرده باشد. دنیا به سر حد جنون رسیده است. مادر قسم‌خوردۀ کاپیتان کوستو بود و حرف‏‌های او را تکرار می‌‏کرد، چراکه این بابا نوئل پیر اخمو پیشرفت‏‌های صنعتی را مقصر همۀ این بلایا می‏‌دانست، در صورتی که هیچ ارتباطی واضحی بین دود کارخانه‌‏ها و شب‏‌های آتشین برترانژ نبود. در برنامه‏‌های تلویزیونی هم مثل هر جای دیگر، همه به دنبال خرافه‏‌های خود بودند و تنها پاسخ ملموس به این موج گرما قامت ایستادۀ کولرهای مارک کالور در ورودی فروشگاه‏‌های زنجیره‏‌ای‏ ماموت بود، و نیز، نوشیدنی‏‌های یخی تانگ و بستنی‏‌های کیم پوس نشانه‌‏ای از امید به این دنیا بود.
پدربزرگ‏ها و مادربزرگ‏ها، بدون اینکه بخواهند واقعاً گذشتگان را به تمسخر بگیرند، یادآوری ‏کردند که طی خشکسالی سال ۱۹۲۱، دهقانان این دره دست‌به‌دعا شده بودند. در آن زمان، در طول انجام دعا، درحالی‌که چیزی نمانده بود کباب شوند، زیر آفتاب سوزان مراسم را برگزار کردند. به هر روی، سه روز بعد از آن باران دوباره باریدن گرفت. خداوند به زمین‌های ترک‌خورده از خشکی جانی دوباره بخشید.
تنها در سال ۱۹۷۶ بود که دیگر امکان دستیابی میسر نشد، چون دیگر کشیشی برای کلیسای سنت‌کلر باقی نمانده بود و باز ازآن‌رو که بدون شفیع شمع‌های نیمه‌سوختۀ کلیسای سنت‌مدار کوچک‌ترین تأثیری نداشت و حتی یک قطره هم نبارید. شب، در بخش هواشناسی، خورشید بزرگی روی نقشۀ فرانسه خودنمایی می‏کرد و پس از آن رعدوبرق زرد؛ مانند تصاویر کتاب‏های مصور، از آن رعدوبرق‏‌هایی که هرگز در زندگی واقعی دیده نمی‌‏شود، و همین ثابت می‏کرد شکاف عجیبی هست بین تلویزیون پاریس و دنیای اینجا.»

رمان «طبیعت انسانی» را اسماعیل کرم‌‌نژاد ترجمه و نشر نگاه آن را چاپ و منتشر کرده است. برای تهیه این اثر ارزشمند می‌توانید به ویترین آنلاین نبض هنر مراجعه کنید.

خرید کتاب: طبیعت انسانی

مولفین و انتشارات
تمامی نتایج پروفایل‌ها
رویدادها
تمامی نتایج رویدادها
در ویترین
تمامی نتایج ویترین