انتخابات ریاست جمهوری آمریکا همیشه تحرک خاصی در سر تا سر جهان ایحاد میکند. امسال با کاندید شدن مجدد دونالد ترامپ، رئیس جمهو سابق آمریکا، تحریکات و حساسیتهای بیشتری ایجاد شده است. صحبتهای متفاوت و متناقضی در مورد این کاندید به گوش میرسد که به دلیل معتبر نبودن منابع خبری نمیتوان صحت آنها را تشخیص داد. در چنین شرایطی شنیدن صحبتهای دسته اول از افراد نزدیک به این شخصیت سیاسی جالب و ارزشمند به نظر میرسد.
مری ترامپ برادرزاده ترامپ در کتابی با فروش بیش از یک میلیون نسخه حقایقی از زندگی و شخصیت دونالد ترامپ بیان کرده است که با چشمهای خود دیده و با تمام وجودش لمس کرده است. «خیلی زیاد اما همیشه ناکافی: ترامپ، مرد خطرناک جهان» عنوان این کتاب است. مری در این کتاب از دید روانکاوانه به زندگی ترامپها نگاه کرده، حوادث مهم کودکی و نوع روابط خانوادگی رایج میان اعضای خانواده را بررسی کرده و از تجربه خود به عنوان یک «ترامپ» صحبت کرده است.
این صحبت به کشف ناهنجاریهای روانی این شخصیت منجر میشود که از دید مری ریشه در روابط خانوادگی سرسختانه دارد. طبق توصیف مری ترامپ، روابط در این خانواده نه بر پایه عشق و انعطاف، بلکه بر پایه زورگویی و اعمال قدرت شکل گرفته است و به نوعی انسانستیزی رسیده است.
در بخشی از آغاز این کتاب میخوانیم:
«همیشه اسمم را دوست میداشتم. در دوران کودکیام در دهۀ هفتاد، همه در کمپ قایقرانی مرا ترامپ صدا میکردند که به نوعی باعث غرور و افتخار من میشد، نه به این دلیل که این اسم به قدرت، املاک و مستغلات پیوند خورده بود (در آن زمان خانوادۀ من خارج از برولکین و کوئینز هیچ شهرتی نداشتند)، بلکه از آهنگ این اسم خوشم میآمد، یک دختر شش سالۀ سرسخت که از هیچ چیزی نمیترسید اما در دهۀ هشتاد که در مدرسۀ عالی درس میخواندم و عمو دونالد من شروع به برندسازی ساختمانهای خود در منهتن کرد، احساسم دربارۀ اسمم کمی پیچیدهتر شد.
سی سال بعد، در ۴ آوریل ۲۰۱۷، در یکی از قطارهای شرکت امترک به واشنگتن دیسی میرفتم تا در مهمانی شام خانوادگی در کاخ سفید شرکت کنم. ده روز قبلتر، در ایمیلی از من برای شرکت در جشن تولد هشتاد سالگی عمه مِریَن و هفتادوپنج سالگی الیزابت شرکت کنم. دونالد، برادر کوچکتر آنها از ماه ژانویه در دفتر بیضی در کاخ سفید مستقر شده بود.
پس از اینکه به ایستگاه یونیون استیشن با آن سقفهای گنبدیشکل و کف مرمر سیاه و سفید رسیدم از جلوی فروشندهای، که یک سهپایه را برای فروش گذاشته بود عبور کردم، اسم من در یک دایرۀ قرمز با یک خط ممیز قرمز که از میان آن رد شده بود به چشم میخورد، «ترامپ را اخراج کنید»، «ترامپ احمق» و «ترامپ جادوگر است». عینک دودیام را زدم و سرعتم را بیشتر کردم.
یک تاکسی به مقصد هتل بینالمللی ترامپ گرفتم که خانوادهام برای یک شب در آنجا اقامت داشت. بعد از پذیرش، از تالار اصلی گذشتم و به سقف شیشهای و آسمان آبی پشت آن نگاه کردم. لوسترهای کریستال سهطبقه که در وسط تیرآهنهای بهم پیوسته در بالای سقف آویزان شده بودند، نور ملایمی را پخش میکردند. در یک طرف، صندلیهای راحتی، کاناپهها و نیمکتهای آبی درباری (آبی کمرنگ مایل به سبز عاجی) در گروههای کوچک قرار گرفته بودند؛ و در طرف دیگر، میزها و صندلیها دور یک بار بزرگ قرار داشتند که قرار بود بعداً برادرم را آنجا ملاقات کنم. انتظار داشتم هتل معمولی باشد، که نبود.
اتاقم بسیار باسلیقه چیده شده بود، اما اسمم همه جای آن و روی همه چیز حک شده بود، شامپوی ترامپ، نرمکنندۀ ترامپ، دمپاییهای ترامپ، کلاه حمام ترامپ، واکس کفش ترامپ، جعبۀ خیاطی ترامپ، و حولۀ حمام ترامپ. در یخچال را باز کردم و یک بطری شراب سفید ترامپ برداشتم و آن را در گلوی ترامپ خود ریختم تا از جریان خون ترامپ من رد شده و مرکز لذت مغز ترامپ من را تحریک کند.»
کتاب پرفروش «خیلی زیاد اما همیشه ناکافی: ترامپ، مرد خطرناک جهان» را محمد خجسته ترجمه و نشر نگاه آن را چاپ و منتشر کرده است. برای تهیه این اثر میتوانید به ویترین آنلاین نبض هنر مراجعه کنید.
سفارش کتاب: خیلی زیاد اما همیشه ناکافی: ترامپ، مرد خطرناک جهان