جلسه نقد و بررسی رمان "بی کتابی" اثر محمدرضا شرفی خبوشان چهارشنبه 29 فروردین ساعت 16:30 الی 18 در مرکز تبادل کتاب واقع در چهارراه ولیعصر با جضور نویسنده ی کتاب و محمد حنیف به عنوان کارشناس برگزار شد. ضمن این که طبق پوستر اعلام برنامه کاظم بخشایش هم به عنوان دیگر کارشناس این جلسه معرفی شده بود که در این جلسه حضور نداشت.
جلسه با قرائت بخشی از این کتاب به درخواست محمد حنیف و توسط خبوشان آغاز شد. به گفته خبوشان قرار است یک ناشر هندی ، یک ناشر رومانیایی و یک ناشر فرانسوی کتاب را ترجمه کنند. به تازگی قرارداد ترجمه و نشر در نمایشگاه پاریس منعقد شده و احتمال میرود نسخه های ترجمه شده تا اواخر امسال منتشر شود.
خبوشان درابتدای صحبت هایش ضمن خوش آمدگویی به مهمانان گفت: خوشحالم که نقد بی کتابی در جایی برگزار می شود که سرشار از کتاب است و اسم مرکز تبادل کتاب را با خود به یدک می کشد. این که شما کتابی را بخوانید و با کسانی دیگر به اشتراک بگذارید و در قبالش کتاب هایی که خوانده شده را بخوانید به مراتب از این که کتابی را برای خود بخرید و بعد از خواندن در کتابخانه قرار دهید ارزش بیشتری دارد. و در نهایت این اتفاق موجب تعالی مفهوم کتاب می شود. پیام اساسی و اصلی کتاب نزدیک کردن و به اشتراک گذاشتن اندیشه ها و افکار انسان هاست. لازم دانستم این مقدمه را در ابتدای صحبت هایم بگویم و به فال نیک می گیریم که "بی کتابی" در این محل مورد نقد قرار می گیرد. جلسه ی نقد یک کتاب می تواند مقدمه ای برای خواندن یک کتاب باشد. یعنی این که تصمیم ما را برای خواندن یک کتاب جدی تر کند و یا به طور کلی ما را منصرف کند. سپس قسمتی از کتاب را برای خوانش انتخاب کرد:
"من بالای ایوان بودم.آنها آنطرف حوض زیر درخت های کاج بودند. داد نزد ، نعره نکشید اگر هم می خواست نمی شد. کی می تواند وقتی حلقه ی طناب گلویش را فشرده است صدا از گلو خارج کند؟ دست هایش آزاد بود، با آن دست ها از دو سو طناب را گرفت تا مانع حرکت غول تشن ها بشود. دیدم که دست هایش از دو طرف باز شد ، کشیده شد ، به طناب ماند. عیسی مسیح را شنیده ای که؟ درست مثل همان فقط یک تاج خار بر سرش کم داشت. سرش که سر نبود. کبود و آماسیده بود ، ارغوانی بود. پا به برهنه ایستاده بود . پاهایش را هم عرض شانه هایش باز کرده بود.لباس بر تنش پارچه پارچه شده بود. لباس نبود. ژنده ای بود پاره پاره که اگر باد می آمد پاره های آویزان را مثل پارچه های بیرق تکان می داد...
حنیف در مورد کتاب گفت : مشخص است که در این کتاب خشونت به صورت آشکار بیان شده است و مخاطب از صحنه هایی که بیان شده تحث تاثیر قرار می گیرد. نویسنده در این کتاب به بخشی از تاریخ مشروطه اشاره می کند. بعد از به توپ بستن محمد علی شاه تا حدود یکی دو هفته بعد از آن. مکان هم بیشتر در تهران و اطراف تهران می باشد. آنچه که انگیزه ی نویسنده برای این داستان شده یک واقعه ی تاریخی است. شخصی به اسم میرزاعلی خان که بعد ها لقب لسان الدوله به او داده می شود. وی کتابدار ولیعهد مظفرالدین میرزا بوده است. بعد از به سلطنت رسیدن مظفرالدین شاه او کتابدار سلطنتی می شود. در زمان کتابداری وی 16100 جلد کتاب در کتابخانه ی سلطنتی وجود داشته است که همگی نفیس بوده اند و بعضی از آنها با جلدهایی طلایی بوده اند.11 سال بعد که محمدعلی شاه به سلطنت می رسد حدود 10 هزار جلد از آن ها مفقود می شود. لسان الدوله به کمک چند نفر دیگر کتاب ها را به اشخاص خارجی می فروشد. در زمان حکومت محمد علی شاه شخصی به اسم کارآگاه ولی خان مسئول بررسی این مسئله می شود و تا دوره ی رضا شاه بررسی جهت پیدا کردن علت اصلی ادامه پیدا می کند که البته نویسنده صرفا به دوره ی بعد از به توپ بستن مجلس می پردازد. شخصیت محوری داستان میرزا یعقوب است که از طریق ناپدری اش به کتاب های عتیقه علاقه مند می شود. سوالی که می خواهم مطرح کنم این است : آیا می توانیم چنین اثری را رمان تاریخی معرفی کنیم؟ یعنی هر اثری که به تاریخ بپردازد را می توان رمان تاریخی محسوب می کرد؟
دو تعریفی که از رمان تاریخی در غرب وجود دارد را برای شما می خوانم:
به معنای دقیق واژه به این معناست که صرفا بگوییم اتفاقات مربوط به رمان در گذشته پدیدار می شوند ، شخصیت های اصلی غیر واقعی هستند با این حال چهره های تاریخی و حوادث واقعی عنصر اصلی داستان را تشکیل می دهند.
تعریف دیگر می گوید که : رمان تاریخی فقط رمانی نیست که وقایع و موضوعاتی را توصیف کند که اتفاق افتاده اند و وجود داشته اند و حتی رمانی نیست که در مورد زندگی عامه روایت می کند.بلکه رمانی است که بخواهد مسیر گذشته ی زندگی را بازسازی کند و زندگی را در زمان همچون گذشته در زمان های دور به گونه ای ارائه دهد که حس ماندگاری و عظمت را در خواننده اش بیدار کند.
با تعاریف فوق بسیاری از آثار از جمله کتاب "بی کتابی" می تواند رمان تاریخی قلمداد شود که البته از دید من این گونه نیست.
اگر ممکن است بهتر است آقای خبوشان بگویند چطور به زبانی که برای بیان در این کتاب انتخاب کرده اند رسیده اند؟ و مهم تر از آن به این لحن یکدست رسیده اید؟
خبوشان در این مورد گفت : رمان تاریخی از روایت به نفع تاریخ استفاده می کند اما رمان از تاریخ به نفع روایت استفاده می کند. هنر داستان نویس این است که در عین تخیل پردازی این حس را به مخاطب بدهد که آن چیزی که می خواند در واقعیت رخ داده است. پس دلیل من برای انتخاب این زبان این بود که می خواستم تاثیرگذاری بیشتری برای مخاطب ایجاد کنم.این نثر از دید من قاجاری نیست ، از دید من نثری ابداعی برای ایجاد فضاست و فراتر از آن در بیان و القای معنا. رسیدن به بافتی از کلمات و جملات که این حس را القا کند هم کار آسانی نبود.نیازمند این بود که رمان نویس با شخصیت مانوس باشد.
در پایان محمد حنیف گفت: کتاب از لحاظی منحضر به فرد است که به غارت آثار فرهنگی ما پرداخته است و دردی است که همچنان هم ادامه دارد. بسیاری از آثار برجسته ی موزه های ما به طور ناگهانی غیب شده است و خوشبختانه نویسنده به گونه ای این موضوع را بیان کرده است که باید بیش از پیش در جهت حفظ آثار ملی تلاش کرد.
محمد وحید پور | خبرنگار اختصاصی نبض هنر
خلاصه ای از جلسه نقد و بررسی رمان «بی کتابی» اثر محمدرضا شرفی خبوشان
منتشر شده در ۱۳۹۷/۲/۴