«جبهههای افتخار» اثر کلاسیک-تاریخی و اتوبیوگرافی نوشتهی ژان روئو است که در آن وقایع جنگ جهانی اول و دهه شصت میلادی را از زبان یک راوی بینام و نشان که ساکن روستایی در فرانسه است، بیان میکند. «جبهههای افتخار» در نخستین سال انتشار(1990)، نیم ملیون نسخه از آن به فروش رفت و به زبانهای مختلفی ترجمه شد، همچنین برنده جایزه کنگور آن سال نیز شد.
«جبهههای افتخار» را مریم خراسانی ترجمه کرده و به همت نشر چشمه چاپ و منتشر شده است. برای تهیه این اثر میتوانید به ویترین آنلاین نبض هنر مراجعه کنید.
«جبهههای افتخار» گرچه داستان جنگ و مرگ است، اما ژان روئو آن را با شوخطبعی و حسی شاعرانه نوشته است. این رمان از فردای نوئل 1963 و با مرگ پدر ژان آغاز میشود. او از مرگ پدرش متاثر و اندوهگین است و در عین حال میبیند که کاری نمیتواند بکند. مرگ مانند بختک روی زندگی مردم افتاده و جنگ دارد عزیزان را یک به یک به گور روانه میکند. این وضعیت پلی به زندگی و مرگ حضرت مسیح و دوران باستان نیز میزند.
قلم سرشار از ظرافت و نرمی و پرهیز از اطناب، به این اثر غنای خاصی داده است. بخشی از متن کتاب را باهم میخوانیم:
«پنجاهمین سالگرد زندگیِ مشترکشان را همه درست محاسبه کرده بودند: حساب کردن راحت بود، قرار شده بود همهی خانواده دور هم جمع شوند و ضیافت مجللی برپا شود و در میان مهمانی، هر کس به صلاحدید خود برنامه یا نمایشی کوتاه اجرا کند که به پیشنهاد بابا و لوسی، خالهی کوچکم، قرار شد آنها از روی نسخهی بسیار قدیمیِ زرد و قهوهایشدهی کلاسیکهای لاروس، صحنهای از حسادت آقای حواسپرت را اجرا کنند.
قرار بود مجلسِ رقصی با پذیراییِ بوفه برپا شود و به میمنت این ضیافت پدربزرگ دوباره ویولنش را بردارد و به اتفاق دوستان قدیمیاش، در کنسرواتوار نانت که با رتبهی ممتاز از آن فارغالتحصیل شده بود، اجرای گروهی چهارنفره با فلوت و سازهای زهی ترتیب دهد، خواه نوازندهی فلوت آخرین نفسها را برآورده، خواه به ظن قریببهیقین، شمّ ژانسنیستیِ خانواده بهانههای پوچ و پُرشمار دیگری را بر آن ترجیح داده، تعطیلات به پایان رسید بیآنکه حتا در مورد تاریخ مراسم توافقی حاصل شود.
تعطیلات این خانواده با آن یکی جور درنمیآمد و بعدش هم بهچشمزدنی خیلی دیر شده بود: پاییز، بارانها، خانوادهی پراکندهشده و سال بعد با یک اونس طلای بیشتر رها میشدیم توی سالهایی که محاسبهشان امکانپذیر نبود. اینطور شد که برای سالگردهای بعدی قرار گذاشتیم. درست نمیدانستیم چندمین سالگرد: سالگرد شصتسالگی یا هفتادسالگی و سرِ آن بحثها درگرفت (سالگرد یکسالگی یا بیستسالگی) که لغزید به سالگرد سی و هفتسالگی ازدواج، و بعد هم به ازدواج فیگارو. لوسی از فرصت استفاده کرد و با صدای سوپرانوش جملهی معروفی از شروبن را بهلاتین خواند: «شما زنها که معنای عشق را میفهمید.» و همه برایش کف زدند.»
لینک خرید کتاب: جبهههای افتخار