مترجم : مهرناز زاوه
نود و چهار سال پس از تولدش و بیش از سی سال بعد از مرگش، جیمز بالدوین برای بسیاری از امریکاییها، از منتقد و نویسندهها گرفته تا مردم عادی که سعی میکنند بهتر در دنیا زندگی کنند، همچنان اندیشمند، اخلاقگرا و خلاق است. بالدوین یک رماننویس ماهر، یک مقالهنویس افسانهای و یک فعال حقوق بشر مهم بود و مهمتر از همه مردی بود که میدانست چطور جملات فوقالعاده بنویسد.
بنویس تا بفهمی
وقتی مینویسید، در واقع دارید سعی میکنید از چیزی که نمیدانید سر در بیاورید. تمام زبان نوشتن برای من فهمیدن این است که شما چه چیزی را نمیخواهید بدانید، چه چیزی را نمیخواهید بفهمید.
تا جایی که میتوانی بخوان
من همه چیز میخوانم. با این کار میتوان چیزهای زیادی درباره نوشتن فهمید. اول از همه میفهمید چقدر کم میدانید. این حقیقت دارد که هرچه بیشتر یاد بگیری، کمتر میدانی. من هنوز دارم نوشتن را یاد میگیرم. نمیدانم تکنیک چیست. تمام چیزی که میدانم این است که باید کاری کنی که خواننده آن را ببیند. این را از داستایوفسکی یاد گرفتم.
با بیپروایی بنویس
من فهمیدم که هر چه زمان جلوتر میرود نوشتن سختتر میشود. دارم درباره فرآیند نوشتن حرف میزنم، که نیاز به قدری انرژی، شهامت و همچنین بیپروایی دارد.
بدان که کی باید توقف کنی
وقتی یک رمان را تمام میکنید به این معنی است که «قطار اینجا میایستد، باید همینجا پیاده شوی.» هیچوقت به کتابی که میخواهید نمیرسید، به کتابی که میرسید رضایت میدهید. همیشه احساس میکنم که وقتی یک کتاب تمام میشود، یک چیزی را ندیدهام و معمولا وقتی متوجه کشفم میشود، برای اینکه کاری بکنم دیر است.
با توطئههای علیهت بجنگ
هر نویسندهای احساس میکند دنیایی که در آن زاده شده چیزی جز یک دسیسه علیه پرورش استعدادش نیست. از سوی دیگر، این تنها به این خاطر است که دنیا به استعدادش با بیتفاوتی ترسناکی مینگرد که هنرمند ناگزیر میشود استعدادش را مهم جلوه دهد. پس هر نویسندهای میفهمد چیزهایی که آزارش میدهند و چیزهایی که به او کمک میکنند، نمیتوانند از هم جدا شوند. او میتواند از راه مشخصی کمک داده شود، چون از راه مشخصی آسیب دیده است.
نوشتن سخت است
همه فرمها دشوارند، هیچکدام از دیگری آسانتر نیست. همه پدرتان را در میآورند.
توصیفش نکن، نشانش بده
توصیفش نکن، نشانش بده. این چیزی است که سعی میکنم به تمام نویسندگان جوان یاد بدهم. یک غروب بنفش را توصیف نکن، کاری کن که من ببینم بنفش است.
عمیق ببین
آنطور که من میبینم این بخشی از کار نویسنده است، اینکه درباره نگرش تحقیق کند، به زیر سطح برود و به منبع دست یابد.
در جهت حقیقت بنویس
فکر میکنم کاری که باید بکنید، که برای یک نویسنده دشوار است، این است که از شعار اجتناب کند. باید جراتش را داشته باشید که به شعار اعتراض کنید، مهم نیست که چقدر باعظمت باشد، همیشه چیز دیگری را پنهان میکند که نویسنده باید از آن پرده بردارد.
استعداد از پشتکار کماهمیتتر است
استعداد بیاهمیت است. استعدادهای زیادی را میشناسم که نابود شدند. پشت استعداد تمام کلمات معمولی قرار دارد: نظم، عشق، شانس و مهمتر از همه استقامت.
فاصله را حفظ کن
امور اجتماعی نگرانی عمده نویسنده نیستند. کاملا نیاز است که او میان خودش و این امور فاصلهای ایجاد کند تا پیش از آنکه بتواند با احساسی هدفمند به پیشرو نگاه کند، اول نگاه طولانی و عمیقی به پشت سر داشته باشد.
آنچه میبینی را بنویس
یک نویسنده باید این ریسک را بپذیرد که هرچه را که میبیند روی کاغذ بیاورد. هیچکس نمیتواند درباره این موضوع به او بگوید. هیچکس نمیتواند واقعیت را کنترل کند. این من را یاد چیزی میاندازد که پابلو پیکاسو هنگام کشیدن پرتره گرترود استاین، رماننویس امریکایی به او گفت. گرترود استاین گفت: «من این شکلی نیستم» و پیکاسو جواب داد: «خواهی شد». و راست میگفت.
به یاد داشته باش که چرا مینویسی
خلاصهی کلام این است: مینویسی تا دنیا را تغییر دهی، و بسیار خوب میدانی که احتمالا نمیتوانی، البته این را هم میدانی که ادبیات برای دنیا حیاتی است. امید و نگرانی تو برای تنها یک نفر در واقع شروع میکند به عوض کردن دنیا. دنیا بر اساس شیوهای که مردم آن را میبینند عوض میشود، و اگر تو حتا به اندازه یک میلیمتر شیوه نگاه کردن مردم به واقعیت را تغییر دهی، پس میتوانی آن را عوض کنی.
به نوشتن ادامه بده
بنویس. راهی پیدا کن که زنده بمانی و بنویسی. هیچ چیز دیگری برای گفتن نیست. اگر میخواهی نویسنده شوی، من نمیتوانم چیزی بگویم که متوقفت کنم؛ اگر قرار نباشد نویسنده شوی من نمیتوانم چیزی بگویم که کمکت کنم. چیزی که در ابتدا واقعا نیاز داری این است که کسی باشد که بگذارد بفهمی تلاش واقعی است.
توصیههای جیمز بالدوین به نویسندگان جوان
منتشر شده در ۱۳۹۷/۵/۱۶