فارسیزبانان این روزها خواندن تمام آثار محمود دولتآبادی را بر خود لازم میدانند. «بیرون در» یکی از داستانهای این نویسنده گرانقدر است که نشر چشمه آن را چاپ و منتشر کرده است، با کاغذهای کاهی که خواندن کتاب را لذتبخشتر میکند. دولتآبادی با اشراف و تسط بر ظرفیتهای زبان فارسی و استفادهی درست از واژگان، اثری آفریده که با پرهیز از اطناب خواننده را در سطر سطر کتاب با خود همقدم میکند تا هرآنچه در داستان رخ داده را در دنیای درون خود تجربه کند.
«بیرون در» داستان بلندی درباره زنی به نام آفاق است، زنی سیوپنج ساله در کشاکش روزهای پیش از انقلاب، روزهایی که تهران شلوغ، تاریک و مخوف است. آفاق در جستوجوی مردی است که تنها یک بار او را ملاقات کرده و در هنوز در پی یافتن علت این ملاقات است.
در این داستان با دو فضای کاملا متفاوت روبرو هستیم. اولی بیرون از خانه است که شامل شهر، محله، کوچه، مغازههاست. در جبهه مقابل فضای درون خانه است که با پردههای ضخیم تیره، مبلهای پارهپوره و درهای نیمهبازمشخص میشود. چهارچوب در گذرگاه بین این دو جهان و جبهههای متضاد دیگری است. گذر از گمراهی به آگاهی و از خفقان به آسایش فقط با گذر از این گذرگاه ممکن میشد. بخشی از این داستان را باهم میخوانیم:
«اما چه مدتی از زمان لازم است تا متوجه بشوی سرانجام نشانهای از حیات در خلوت مکان جاری خواهد شد یا نخواهد شد؟ چنین لحظاتی زمان نمیایستد، کند میشود. شاید به طول سالیان باشد، چه میدانی! شاید به همان میزان زمان میبرد تا لنگهی در ساختمان گشوده شود و آن یکی لنگهاش هم – و سپس انسانی به ریخت تنهی پیرشدهی یک درخت گلابی، خشکیده و ساکت از ورودی بیرون بیاید با یک تکه آهن_میلگرد زنگزده به جای عصا_ و یک روز تمام طول بکشد تا همان سه-چهار قدم را بردارد و بیاید روی یکی از آن مبلها به دشواری نشسته شود، تکهمیلگرد را تکیه بدهد به دیوار، کف دستش را بکشد روی پیشانی و پایین بیاورد، بعد از آن دست را سایبان چشمها کند مگر بتواند به جایی نگاه بیندازد، انگار به سرابی در دوردستها.»
لینک خرید کتاب: بیرون در