«جولین بارنز» نویسنده و منتقد ادبی اهل انگلستان است که پیش از این کتاب «فقط یک داستان» را از او معرفی کردهایم.
بارنز در سال 2011 برای کتاب «درک یک پایان» برندهی جایزه من بوکر شد و علاوه بر آن توانسته جوایز بسیار دیگری را نیز به دست آورد.
او مقالات و داستانهای کوتاه نیز در کارنامه خود گنجانده است و از سایر کتابهای او میتوانیم به «دیار مترو»، «چیزی برای ترسیدن وجود ندارد»، «طوطی فلوبر» و.. اشاره کنیم.
«آرتور و جورج» اثر زیبای دیگری از این نویسنده است که مورد استقبال بسیاری در سرتاسر دنیا واقع شده است.
او در این داستان به روایت دو زندگی جداگانه پرداخته که در ابتدا ارتباطی با هم ندارند. اما در نهایت باهم تلاقی مییابند و خواننده را شگفتزده میکنند. زندگی آرتور و جرج در اواخر سدهی نوزدهم میگذرد.
آرتور فرزند پدری لاابالی و مادری توانا است؛ او در حال آموزش دیدن بهعنوان یک پزشک چشم است. اما زندگی او طوری رقم میخورد که خالق داستانهای مشهوری همچون شرلوک هولمز میشود.
از سویی دیگر جورج وکیلی سرشناس است که اصالت او به زرتشتیان بازمیگردد و ماجراهای حادث شده برای او، ناکارآمدی دولت انگلیس در آن زمان را برای مخاطب به تصویر میکشد.
مضمون کلی این داستان درگیر کردن ذهن مخاطب برای درک برخی تضادهاست. ایمان و بیایمانی، عدالت و بیعدالتی و... آنچه که هرکس در دنیا به سهم خود با آن درگیر است...
مطالعه این اثر را به دوستداران ادبیات داستانی پیشنهاد میکنیم.
گفتنی است این اثر به همت نشر نو و با ترجمهی زیبای فرزانه قوجلو منتشر شده است.
برای تهیه این اثر و همچنین سایر آثار جولین بارنز میتوانید به ویترین آنلاین نبض هنر مراجعه نمایید.
بریدهای از این داستان را تقدیم نگاهتان میکنیم:
«بچهای می خواهد ببیند. همیشه همینطوری شروع میشود و اینبار هم همینطور شروع شد، بچهای خواست ببیند. راه افتاده بود و قدش هم به دستگیره در میرسید. نمی توانستی بگویی در کاری که کرد قصدی داشت؛ صرفأ غریزه سرک کشیدنهای دوران کودکی بود. دری بود که باید با فشار بازش میکرد؛ وارد شد، ایستاد، نگاه کرد، کسی آنجا نبود که ببیندش: برگشت و بیرون رفت، با دقت در را پشت سرش بست...»
لینک خرید کتاب: آرتور و جورج