«مارگارت آتوود» نویسنده، شاعر، منتقد، فعال سیاسی و فمینیست مشهور اهل کانادا است و در ایران نیز به عنوان یکی از نویسندگان محبوب شناخته میشود.
نام آتوود به عنوان کاندید و برنده در بسیاری از جوایز ادبی معتبر دنیا به چشم میخورد. او تاکنون بیش از 55 جایزه ملی و بینالمللی را از آن خود کرده و همچنین درجات افتخار بسیاری از سوی دانشگاههایی همچون آکسفورد، سوربن و کلمبیا دریافت نموده است.
رمان بسیار مشهور او با نام «آدمکش کور» جایزه ادبی بوکر و Hammett را برای این نویسنده در سال 2000 به ارمغان آورد.
کتاب «آخرین انسان» اثری دیگر از این نویسنده است که در سال 2003 وارد بازار نشر شد. این رمان که در زمره آثار علمی و تخیلی میگنجد، تصویری خاص از آینده بشریت در اواخر قرن 21 را به مخاطب نشان میدهد.
شخصیت اصلی این داستان «اسنومن» نام دارد. او آخرین موجودی است که در دنیا باقی مانده و برای زنده ماندن خود تلاش میکند.
شخصیت پردازی اسنومن در این رمان، اشاره به تکتک انسانهایی دارد که در دنیای امروز هریک به نحوی به حاشیه رانده شدهاند و از سایر انسانها فاصله گرفتهاند. اسنومن زندگی خود را در این داستان در دو زمان مختلف روایت میکند؛ زمانی که به کودکی و خانوادهی او در گذشته بازمیگردد و زمان حال، که در آن انسانها و رفتارهای سرد و بیروح آنها محصول تکنولوژی است نه عشق و دوستی...
اگر علاقهمند به قلم هوشمندانهی مارگارت آتوود هستید، این اثر را از دست ندهید.
گفتنی است این اثر به همت «سهیل سمی» ترجمه شده و به وسیله نشر ققنوس وارد بازار کتاب شده است. برای تهیه آسانتر این اثر میتوانید به ویترین آنلاین نبض هنر مراجعه نمایید.
بریدهای از این رمان را با هم میخوانیم:
«خورشید به بالادست آسمان میخزد و هر دم بر سوزندگی شعاعهای نورش میافزاید. سرش سنگین است. جانوری پیچکی شکل و کلفت میخزد و دور میشود و درست هنگامی که پای اسنومن کنار او پایین میآید، تکانی به زبانش میدهد. باید بیشتر مراقب باشد. این مارها سمیاند؟ آیا آن دُم بلندی که نزدیک بود پایش را روی آن بگذارد، در قسمت جلوی بدن پوشیده از خزی نازک نبود؟ درست ندیده بودش. امیدوار است چیزی ازشان باقی نمانده باشد. ادعا کرده بودند که تمام مَرموشها نابود شدهاند، اما برای ازدیاد نسل فقط به یک جفت نر و ماده نیاز بود؛ یک جفت، آدم و حوای مرموشها و یک آدم عجیب و غریب با دلی پر از بغض و کینه، که آنها را در طبیعت رها کند تا زاد و ولد کنند، و از این تصور که آنها در دل لولههای فاضلاب وول بزنند لذت ببرد. موشهایی با دُمهای بلند و سبز و فلسدار و دندانهای نیشی چون مارهای زنگی. تصمیم میگیرد در این مورد فکر نکند...»
لینک خرید کتاب: آخرین انسان