شهرام اقبالزاده:
بگذارید با ذکر خاطرهای نوشتهام را آغاز کنم؛ حدود دو دهه پیش، روزی در نمایشگاه کتاب به دوست پژوهشگر ناخستگیناپذیر، محمدهادى محمدی برخوردم؛ پس از چاق مشتاق-به قول کرمانشاهیها - هادی گفت: «کتابی منتشر کردیم، که خوراک توست؛ کتابی با عنوان «صمد، ساختار یک اسطوره» نوشته محمدهادى محمدی و علی عباسی؛ با شوق به خواندن کتاب پرداختم، اما دریافتم از حیث متدولوژی دچار نوعی فرافکنی تاریخی شده است و توجهی به صورتبندی گفتمانی ادواری یا دانش - قدرت زمانه- به قول فوکو «اپیستمه» نشده است. تلفنی موضوع را با آقای محمدی در میان گذاشتم. گفت: «همین ها را بنویس.» گفتم: «به نفع کتاب نیست، بهتر است، کتاب دیده و خوانده شود، تا دیگران هم قضاوت کنند.» پس از مدتی، محمدی تماس گرفت و گفت: «انگار نه انگار چنین کتابی منتشر شده است! بهتر است معرفی کنی.» موضوع را برای نقد و بررسی جمعی در کتاب ماه کودک و نوجوان در میان گذاشتم و آقایان بکایی و حجوانی و نوروزی استقبال کردند.
باری، نشست بسیار پربار و پرچالش و خاطره انگیزی شد. اختلاف نظر به حدی بود که به دوستان تحریریه کتاب ماه کودک و نوجوان، پیشنهاد انتشار ویژه نامهای تحلیلی را کردم. حجوانی گفت: «به شرط آنکه مسئولیت آن را به عهده بگیری.» میدانید که مدت دو دهه بود که نام صمد «تابو» و انتشار آثارش ممنوع بود! با این کار این سد شکست و مجموعهای ماندنی و خواندنی بجا ماند! شماره 72 ویژه نامهای تخصصی درباره صمد و آثارش بود، که با استقبالی چشمگیر روبهرو شد و به تجدید چاپ رسید. در آن شماره در نقدی مفصل با عنوان «ادبیات، اسطوره و سیاست» به دلایل ماندگاری صمد و آثارش پرداختم.
سال 94 ترجمه انگلیسی «ماهی سیاه کوچولو» در انگلستان، عنوان بهترين اثر خارجی را به دست آورد و باز بر سر زبان افتاد. همان سال طی مراسمی فرشید مثقالی لوگوی ماهی سیاه کوچولو را به شورا هدیه کرد. در رونمایی لوگو، کلیپی از توران میرهادی پخش شد، که خانم میرهادی گفت: «همه ما ماهی سیاه کوچولو هستیم.» به همین مناسبت، در سالروز مرگ صمد، در تفسیر این حرف خانم میرهادی نوشتم: «شاید این سخن فرهنگبانوی ایران، توران میرهادی پارادوکسکال بهنظر برسد؛ بانو یی را که تمام عمر به کار گروهی و فعالیت فرهنگی و مدنی با بهرهگیری از خرد جمعی مشغول بوده، با ماهی سیاه کوچولوِ تکرو چه کار؟
بهنظر میرسد سرآغاز مدرنیته برمیگردد به تتبعات و یا جستارهای میشل مونتنی که مینوشت، «من وقتی از خودم مینویسم از انسان نوعی سخن میگويم.» یا من اندیشنده دکارت که در پی شک علمی خود میگوید، «میاندیشم پس هستم.» آیا اهمیت این سخنان تنها منحصر به برجستهكردن ذهن فردی در عالمي انتزاعي بهعنوان فاعل شناسا است؟ کانت هم در مقاله «روشنگری چیست؟» روشنگری را به بلوغ عقلی گره میزند، یعنی انسانی که مستقل میاندیشد و در بیان اندیشهاش دلیر است. آیا منظور از این سخن فرد منفک از جامعه و جهان است؟ آشکار است که کانت هم از انسان نوعی سخن میگوید که میخواهد بیاتکا به هيچ مرجع خارجی با عقل نقاد خود از زیر بار صغارت خارج شود. این سوژه اندیشنده یا عقل نقاد در اندیشه هگل و مارکس به عقل تاریخی کلنگر و دیالکتیکی بدل ميشود. هرچند برای یکی تاریخ محمل تحقق ايده مطلق و برای دیگری حاصل کار و تلاش جمعی یا پراتیک اجتماعی است.
شگفتا که «ماهی کوچولو»ی صمد محل تلاقی این تنوع و تشتت آرای ظاهری است. مهم نیست که صمد در آن دوره و سنوسال چقدر فلسفه یا تاریخ خوانده، مهم این است که انباشت آگاهی او در شهودی هنری در شخصیت داستانی او بهصورت جهشی در «ماهی سیاه کوچولو» نمود پیدا میکند. شخصیتی کنجکاو که ابتدا شک میکند و با ذهن پرسشگر خود و برخورد نقادانه میخواهد ببیند آخر جویبار کجاست؟ و وقتی با پاسخهای همیشگی و کلیشهای روبهرو میشود، به تعبیر و تفسیر سخنان بزرگترها بسنده نمیکند و جسورانه دست به عمل میزند و مرجعیت آنها را به چالش میکشد و نفی ميكند.
اکنون و اینجا مجال تفسیر یا تفصیل بیشتر این داستان چندلایه نيست؛ که هم پرسشها و کنجکاویهای کودکان را برای شناخت پیرامون خود در بر میگیرد و هم بزرگسالانی که بهقول پوپر جهان برایشان سراسر پرسش و مسئله و تلاش پیوسته برای حل مسئله است.
با این نگاه کوتاه و شتابزده شاید توانسته باشم تا حدی دو سویه بهظاهر متناقض برداشتی تکروانه را با نگاه نهادی و جمعگرایانه جمع و رفع تعارض کنم. درواقع منِ «ماهی سیاه کوچولو» همان منِ نوعی یا «ما»ی توران میرهادی است.
البته وقتی از نوع نگاه انتقادی و مسئلهمحور صمد سخن میگویم، باید تصریح کنم که گفتمان او با عقلانیت انتقادی پوپر تفاوتهایی دارد. شاید بتوان گفت وجه مشترک همه اندیشمندان یادشده با صمد، بهرهگیری از عقلانیت انتقادی است. نگاهی که صمد خلاقانه از آن در چارچوب ادبیات کودک بهره گرفت. برای روشنشدن این امر بهتر است به پیشینه صمد بپردازيم. نطفههای اندیشه انتقادی در ایران در مشروطه منعقد میشود که از ره آوردهای آن غرس نهال ادبیات کودک است، اما تحول و تکامل ادبیات کودک نیز نمیتواند بیتأثیر از تحولات اجتماعی و سیاسی باشد. با کودتای رضاخان میرپنج انقلاب مشروطه ناکام میماند، اما بهگفته نظریهپردازی «ضدانقلاب پیروز خود مجری بخشی از وصایای انقلاب ميشود.»
به سخنی دیگر رضاشاه با سرکوب مشروطیت، وجه مدرنیزاسیون و زیرساختی یا نوسازی اقتصادی و نیازهای مربوط به توسعه صنعتی را در اولویت قرار میدهد و وجه اندیشگی و نونگری را به حاشیه ميراند. روشن است که یکی از نیازهای توسعه اقتصادی و صنعتیکردن جامعه، آموزش انسانهای باسواد در سطوح مختلف است که هم کادر فنی و هم اداری موردنیاز را تربیت و تأمین کند. عمومیکردن آموزش کودکان و حتی تأسیس دانشگاه تهران را هم باید در همین چارچوب نگریست. رضاشاه از همان آغاز حکمرانی خود، به سرکوب وجه اندیشگی و طرد و حذف روشنفکران و اندیشمندان مستقل و منتقد پرداخت. درواقع او مدرنیزاسيون را منهای مدرنیته پیش برد؛ در ایران از مشروطه به بعد، در وجه غالب، نوسازی اقتصادی و اجتماعی، بدون نونگری و مدرنیته پیش رفته است. شگفتا این موضوع در زمان پهلوی دوم هم تکرار شد. میگویند حوادث در تاریخ دو بار تکرار میشوند، بار اول بهصورت تراژیک و بار دوم بهصورت کمدي! محمدرضاشاه نیز پس از کودتای سال ٣٢ و سرکوب جنبش ملیشدن نفت، برای تثبیت موقعیت خود در سال ١٣٤١ دست به نوسازی اقتصادی و اجتماعی نسبتا گستردهای زد، اما چون پدر خود بیمشارکت روشنفکران و اندیشمندان. و بازهم توسعه آمرانه و مدرنیزاسیون بیمدرنیته استمرار یافت. درواقع نوسازی، بینونگری همچنان تداوم داشت.
«صمد» کودکی را در چنین تبوتابی گذراند. او در کودکی جنبش آذربایجان به رهبری پیشهوری و سرکوب و کشتار آن زمان را و سپس کودتای ٢٨ مرداد ٣٢ و بگیروببندها را بهچشم دیده و رنج این ناکامی و حرمان را به جان چشیده بود. تأثیر عمیق این رویدادها را مستقیم و غیرمستقیم هم در مقالهها و هم داستانهایش میتوان يافت. اما بیانصافی و حتی غیرعلمی است که آثار او را به سطح بیانيههای سیاسی یا آثاری ایدئولوژیک فرو بکاهیم و ارزش ادبی و نقش تاریخی او را در نگاه به کودک و درک کمابیش درستش از اهمیت دوران کودکی و ادبیات کودک، نادیده انگاریم. این ستمی است که بر وی از دو سو صورت گرفته است؛ گاه از چپ، بهنام همدلی و همفکری با او، همچون نقد منوچهر هزارخانی، که داستان زیبا و گیرای «ماهی سیاه کوچولو» را تا حد مانیفست جنبش چریکی پایین آورد و جنبه کودکانگی و ادبی آن را یکسره نادیده گرفت؛ و گاه از آن طرف نگرشی که صمد را بهعنوان فردی کافر و مرتد اعلام کرد. نمونه آن نقدهای رضا رهگذر است. باری، نگاهی به استقبال گسترده از «ماهی سیاه کوچولو»، پس از گذشت حدود نيمقرن (و البته دیگر آثار وی) و برگزیدهشدن ترجمه اخیر انگلیسی م.س.ک بهعنوان بهترین اثر خارجی ادبیات کودک در انگلستان، فارغ از بحث و جدلهای سیاسی، خود بهترین گواه ارزش ادبی کار صمد است. بهگمان من ادبیات کودک در سه قلمرو بههمپیوسته شکل گرفته و بالیده است، نهاد، نظریه و خلق ادبی؛ و صمد در هر سه قلمرو فعال و تأثیرگذار بوده است:
1-صمد در عین اینکه با عشق و علاقه آموزگاری در روستا را برگزید، از همتایان خود نگرشی شهریتر -بهمفهوم گسترده آن- و انتقادیتر به نهادی چون آموزشوپرورش دوران خود داشت؛ نقد ریشهای او به آموزشو پرورش ایستا و غیرخلاق پس از نیمقرن همچنان در بسیاری از جنبهها جاری و ساری است. کافی است کتاب «کندوکاوی در مسائل تربیتی» را بازخوانی کنیم. تدوین کتابی دیگر برای آموزش زبان ترکی به کودکان ترکزبان بیانگر نگاه پیشرو او در آن زمان است. ضرورتی که با وجود تصریح آن در قانون اساسی هنوز در دستور روز باقی مانده است.
2- صمد یکی از اولین کسانی است که در عین درک ضرورت آموزش رسمی و عمومی به اهمیت نقش مستقل ادبیات کودک و کارکرد خلاقه آن پی برد و کوشید مبنای نظری برای آن تدوین کند. با وجود نقدهای جدی که بر نظریات وی وارد است، ازجمله نگاه مکانیکی به تضاد و مبارزه طبقاتی در قلمرو ادبیات كودك. توران میرهادی چند بار در گفتوگوهای شخصی اهمیت نقد صمد را بر شعر یمینیشریف، بهعنوان نقطهعطفی در نقد شعر کودک، به من یادآوری کرده است. ناگفته نگذارم که این اواخر رابطه بسیار خوبی بین صمد و خانم میرهادی ایجاد شده بود و حتی در گفتوشنودی انتقادی صمد پذیرفته بود که ترویج کینه، بهویژه بین بچهها یا بچهها نسبت به نامادری درست نبوده؛ افسوس که عمر کوتاه صمد این پیوند را گسست. شاید کمتر کسی بداند که نقد صمد درباره چندوچون شعر کودک، پیش از تألیف کتاب «شعر کودکِ» محمود کیانوش نگاشته شده است.
3- صمد از پیشگامانی است که به اهمیت افسانهها و ادبیات فولکلوریک برای کودکان پی برد و به همراه بهروز دهقانی دست به گردآوری افسانهها زد. پیش از او صبحی و انجویشیرازی این کار را کرده بودند اما پیشگام همه اینها از حیث نظری، صادق هدایت بود. در آثار داستانی صمد نيز رد تأثیر افسانهها را میتوان ديد.
4- صمد از نویسندگانی است که در ژانرهای گوناگون داستان واقعگرا، فانتزی و ترکیبی دست به آفرینش اثر برای کودکان زده است. شاید بشود دامنه تأثیر و جایگاه «ماهی سیاه کوچولو» را در ادبیات کودک با «بوف کور» هدایت در ادبیات داستانی بزرگسال مقایسه كرد. باری، او کوشید نونگری و تفکر انتقادی مدرن را در ادبیات کودک ترویج و تثبیت کند. درواقع صمد با انتقاد از عقل ابزاری - به گفته حمید عنایت «عقل صناعی»- و توسعه آمرانه مورد نظر حکومتِ پهلوي بهمراتب پا فراتر نهاد و عقلانیت انتقادی را جایگزین کرد. اگر بخواهم از هابرماس مدد بگیرم، او کنش ارتباطی را جایگزین کنش راهبردی و یکسویه کرد.
با وجود دریغ ازدسترفتن زودهنگام او، بخت با صمد یار بود که دهه ٤٠ دو نهاد تأثیرگذار ادبیات کودک؛ شورای کتاب کودک و کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان شکل گرفتند و کتاب «ماهی سیاه کوچولو» در کانون منتشر شد و تأثیری ملی- بینالمللی برجا گذاشت. هنوز کودکان و ادبیات کودک ایران با انبوهی از مشکلاتی که او طرح کرد، درگیرند و ما بهگفته شاملو «دوره میکنیم شب را و روز را و هنوز را!»
به مناسبت سالروز درگذشت صمد بهرنگی
منتشر شده در ۱۳۹۷/۶/۱۱