«کافکا در ساحل» نوشتهی هاروکی موراکامی، رمانیست از آسیای شرقی که شاید به همین علت برای ما فارسیزبانان، همحسی بیشتری نسبت به سایر رمانهای ترجمه شده ایجاد میکند. این در حالی است که موراکامی با ادبیات غرب نیز آشنایی کامل دارد و در اوقات فراغت خود، حدود بیست رمان از آثار مدرن آمریکا را به ژاپنی ترجمه کرده است.
داستان «کافکا در کرانه» با فرار پسری نوجوان از منزل پر رمز و راز خود در توکیو آغاز میشود. این پسر که تا پایان داستان با نام مستعار کافکا زندگی میکند، در شب تولد پانزدهسالگی، خسته از رنجها و فقدانهای زندگی، به شهری دور میگریزد تا زندگی تازهای بسازد، اما در مدتی کوتاه، اتفاقاتی چنان غریب و تکاندهنده را تجربه میکند که میتوان سفرش را به توفانی تشبیه کرد و آنجاست که نویسنده میگوید:
«و توفان که فرو نشست، یادت نمیآید چی به سرت آمد و چطور زنده ماندهای. در حقیقت حتی مطمئن نخواهی شد که توفان واقعا به سر رسیده. اما یک چیز مشخص است. از توفان که درآمدی، دیگر همان آدمی نخواهی بود که به توفان پا نهاده بودی. معنی توفان همین است.»
از دید منتقدان ژاپنی، آثار موراکامی در ادبیات ژاپن یکه و ممتاز است و آثار او رنگ سورئالیستی توأم با مضحکهای عبث دارد که مالیخولیا را در زندگی روزمرهی طبقه متوسط میکاود. موراکامی خود معتقد است که درونمایه اصلی داستانهای او «فقدان» است، گرچه حتی خود نیز به درستی نمیداند که منبع این فقدان چیست: «خیلی چیزها را به عمرم از دست دادهام. مثلا دارم پیر میشوم و روز به روز از عمرم میکاهد. مدام وقت و امکاناتم را از دست میدهم. جوانی و جنب و جوش رفته – یعنی به یک معنا همه چیز. گاه حیرانم که در پی چیستم.» در رمان «کافکا در کرانه» نیز هرکس در پی جبران فقدانی است. پدر کافکا به دنبال پسر گمشدهاش است، کافکا به دنبال مادر و خواهرش که وقتی او کودک بود، خانه را ترک کردند، ناکاتا به دنبال گربههای گمشده است و مادر کافکا شاید در این داستان دردناکترین فقدان را تجربه میکند...
کافکا در ساحل توسط گیتا گرکانی ترجمه شده و انتشارات نگاه آن را چاپ و منتشر کرده است. این کتاب ۶۰۷ صفحه دارد و هم اکنون از ویترین آنلاین نبض هنر قابل خریداری است.
جملات زیبایی از این داستان نمادین و رمزآلود را باهم میخوانیم:
«مهم نیست تا کجا فرار کنی. فاصله هیچ چیز را حل نمیکند. وقتی توفان تمام شد، یادت نمیآید چگونه از آن گذشتی، چطور جان به در بردی. حتّی در حقیقت مطمئن نیستی توفان واقعاً تمام شده باشد. امّا یک چیز مسلّم است. وقتی از توفان بیرون آمدی دیگر همان آدمی نیستی که قدم به درون توفان گذاشت…!»
لینک خرید کتاب: کافکا در ساحل