عامهپسند آخرین اثر «چارلز بوکوفسکی» پیش از مرگ اوست. بسیاری از اهالی کتابخوانی این کتاب را بهترین اثر بوکوفسکی میدانند. از دیگر آثار این نویسنده میتوان به «پستخانه»،««هزارپیشه»، «هالیوود»، «ساندویچ ژامبون» و... اشاره کرد.
عامهپسند شاید چکیدهای کوتاه از نگاه خاص بوکوفسکی نسبت به زندگی و مرگ و همچنین زندگی پرفراز و نشیبی است که پشت سر گذاشته؛ او با نگاه و جملاتی عمیق و بعضا با بیان طنز جملات، خواننده را تا انتهای داستان و کشف حقیقت با خود همراه میکند.
عامه پسند داستان کارآگاهی به نام نیکی بلان است که دیگران تصور میکنند بسیار باهوش و خبره در شغل خود است؛ اما در واقعیت اینطور نیست! بنا بر تصور دیگران از حرفهای بودن نی بلان، پروندههای پیچیده و بغرنجی به او واگذار میشود که دیگران نتوانستهاند از پس آنها بربیایند.
نخستین مواجهه او با یک پرونده در این داستان، از شخصیتی به نام «خانم مرگ» آغاز میشود؛ او از بلان میخواهد یک نویسنده قدیمی به نام سلین که سالها پیش فوت کرده را برای او پیدا کند و قدم بعدی او یافتن «گنجشگ قرمز» است که آخرین قدم بلان در پیگیری تمامی پروندههایی عجیب است که گویا با هم ارتباط دارند...
مطالعه ی این اثر کوتاه و زیبا را به دوستداران داستانهای معمایی و خاص توصیه میکنیم. این اثر با ترجمهی بسیار زیبا و حرفهای «پیمان خاکسار» به همت نشر چشمه به چاپ رسیده است.
برای تهیه آن میتوانید به ویترین آنلاین نبض هنر مراجعه نمایید.بریدهای از این داستان را به اتفاق میخوانیم:
صبر کردیم و صبر کردیم. همهمان. آیا دکتر نمیدانست یکی از چیزهایی که آدم را دیوانه میکند همین انتظارکشیدن است؟ مردم تمام عمرشان انتظار میکشیدند. انتظار میکشیدند که زندگی کنند، انتظار میکشیدند که بمیرند. توی صف انتظار میکشیدند تا کاغذتوالت بخرند. توی صف برای پول منتظر میماندند و اگر پولی در کار نبود، سراغ صفهای درازتر میرفتند. صبر میکردی که خوابت ببرد و بعد هم صبر میکردی تا بیدار شوی. انتظار میکشیدی که ازدواج کنی و بعد هم منتظر طلاقگرفتن میشدی. منتظر باران میشدی و بعد هم صبر میکردی تا بند بیاید. منتظر غذاخوردن میشدی و وقتی سیر میشدی باز هم صبر میکردی تا نوبت دوباره به خوردن برسد. توی مطبِ روانپزشک با بقیهی روانیها انتظار میکشیدی و نمیدانستی آیا تو هم جزء آنها هستی یا نه.