الهه کاشانی: درباره زندگی فروغ و اینکه کی به دنیا آمده و کی از دنیا رفته است مطالب زیادی در دست داریم گر چه همه اینها برای شناخت شاعر و بررسی شعرش از دیدگاه نقد رواشناسی و جامعهشناسی بسیار مهم است ولی در این یادداشت قصد دارم به این مساله بپردازم که «فروغ چرا فروغ شد؟ و به طور کلی شعرش از چه نظر قابل توجه است.»
علل موفقیت فروغ را هرگز نباید در فرم و انتخاب قالبهای شعری او جستوجو کرد، بلکه فروغ در محتوای شعر متفاوت بود؛ علیالخصوص جسارت بیان زنانه شعر متناسب با زیست حقیقی و صادقانه شاعر، که به نوعی نوآوری محسوب میشود. البته نباید فراموش کرد به قول مشرفالدین آزاد در کتاب «پریشاندخت شعر»: «یکی از چشمگیرترین دستاوردهای فروغ در زمینه شعر همانا نرمش بخشیدن به برخی از وزنها در عروض نیمایی است. سر نسپردن به ضرب یکنواخت وزن اما نگاه داشتن تپشهای طبیعی آن، کش دادن وزن اما نشکستن آن.»
شعر فروغ شعر محتوا و مضمون است و از ذهن و جانی بیقرار تراوش کرده و پلهپله او را به اوج رسانده است. او دردهای جامعه را دیده و با گوشت و پوستش لمس کرده و این محتوای شعر اوست که به خواننده نشان میدهد فروغ چگونه دیده و منظورش چه بوده است. فروغ را میتوان شاعری تاثیرگذار دانست. شاید بتوان فروغ را اولین شاعر زن دانست که عاشقانه از مرد سخن گفته است. فروغ در شعرهایش آدم پرحرفی نیست و هرچه گفته موجز و کوتاه بیان کرده. او خود خودش را بدون سانسور و بیپروا نشان داده است. صداقت در شعر فروغ موج میزند. او در پی کشف راز فصلهاست و صداها را میشناسد و فریاد میزند، صدای انعقاد نطفه، صدای دوردست روز، صدای زندانی، صدای زنگ، صدای کوچه و در آخر میگوید: «صدا، صدا، صدا، تنها صداست که میماند.»
با نگاهی کلی بر آثار فروغ میتوان زندگی شعری او را به سه دوره تقسیم کرد:
دوره اول که «اسیر»، «دیوار» و «عصیان» از وی چاپ شد، آثاری که به لحاظ محتوا صرفا بیان احساسات است و بسیاری معتقدند این دوره، دوره خامی فروغ است و اشعارش تقریبا ناپخته و احساساتی در قالبی سنتی نوشته شده است. در این دوره فروغ را در حصار چهاردیواری خانهای تاریک میبینیم که تنهایی بزرگی، او را فراگرفته و به برخی از سنتها و آداب و رسوم معمول در خانواده و جامعه معترض است، محتوایی سطحی در این دوره در شعرش عرضه میکند و در آن جایی برای درگیری ذهنی و تفکر عمیق قرار نداده است.
شعر فروغ در این دوره به نظر شهره یوسفی «دست و پا زدن در شاعری و طی طریق است تا نوآوری و تنها حرف «اسیر» بستر و جام و آغوش است. زنی اسیر تن در «دیوار» به جز حرفهایی که در «اسیر» بود کمی هم حرف پشیمانی و ندامت و اندوه است. زنی اسیر تن و پشیمانی در «عصیان» علاوه بر حرفهای «اسیر» و «دیوار» سرکشی و تغیر به خدا نیز اضافه شده است و شاعر خدا را مسبب مشکلات زندگی خود میداند. زنی اسیر تن و پشیمانی اما عاصی.»
ولی نباید نادیده گرفت که شهرت فروغ با «اسیر» و سنتشکنی آغاز شد که وجه بارز شعرهای این کتاب بیان صریح احساسات و تمایلات شاعر بود و البته یادآور میشوم در این کتاب، شعر فروغ خالی از صور خیال و از نظر زبانی ضعیف است. در «دیوار» با دغدغههای یک دختر جوان روبهرو هستیم و در «عصیان» با روح سرکش شاعر که به بیان دردهای درونی خویش میپردازد.
«به لبهایم مزن قفل خموشی
که در دل قصهای ناگفته دارم
ز پایم باز کن بند گران را
کزین سودا دلی آشفته دارم
به لبهایم مزن قفل خموشی
که من باید بگویم راز خود را
به گوش مردم عالم رسانم
طنین آتشین آواز خود را»
استاد بزرگوارم دکتر سیروس شمیسا در کتاب «نگاهی به فروغ فرخزاد» مصاحبهای از فروغ را با مجله «سپید و سیاه» میآورد که فروغ در مورد اشعارش در این دوره میگوید: «شعر من با خود من پیش آمده است من متاسفم که کتابهای «اسیر»، «دیوار» و «عصیان» را بیرون دادهام. افسوس میخورم که چرا من این کار را با «تولدی دیگر» شروع نکردهام.»
دوره دوم شعر فروغ با چاپ «تولدی دیگر» شروع میشود و واقعا برای شاعر این دوره تولدی دیگر است. این مجموعه شامل شعرهای فروغ از سالهای 1338 تا 1342 است. شاعر از آن چهاردیواری تاریک بیرون آمده و دید وسیعتری دارد. دیگر در پیاعتراض به آداب و رسوم نیست و رشد کرده، اشعار این مجموعه به لحاظ ساختار زبانی و محتوا با کتابهای قبلی قابل مقایسه نیست. فروغ در «تولدی دیگر» شاعری اندیشهگراست و از آن تفکرات و مضمون سست عبور کرده و شعرش پس از تکاپوی بسیار در زبان، وزن و محتوا، شکل یک شعر مدرن را به خود گرفته است و به سمت تکامل در حال حرکت است. به نظر من برجستهترین شعر این مجموعه همان شعر تولدی دیگر است. در مقدمه این کتاب را به «ا گ» – ابراهیم گلستان - تقدیم کرده است. نباید تحولات زندگی فروغ، آشنایی او را با ابراهیم گلستان، سفرها و آشنایی او با دنیای سینما را در این تکامل نادیده گرفت که البته از این مجال و دایره بحث خارج است.
«من به یک ماه میاندیشم
من به یک چشمه میاندیشم
من به وهمی در خاک
من به بوی غنی گندمزار
من به افسانه نان
و به آن کوچه تاریک و دراز
که پر از عطر درختان اقاقی بود»
در دوره سوم با کتاب «ایمان بیاوریم به آغار فصل سرد» که 7 سال پس از فوت فروغ به چاپ رسید، شاعر به مرحله شناخت والای انسانی رسیده و شعرها و افکارش کامل شده و ژرفنگری در شعرش در بالاترین حد است. در این کتاب ردپای یک فکر مستقل و پخته را میتوانیم در شعرهایش ببینیم.
فروغ در این روند به نوعی عرفان مدرن میرسد که در آن صدا و پرواز، عمل و انسانیت و... در امتداد تاریخ باقی میمانند. فکر کردن به راهی که فروغ آغاز کرد و تا کجا میتوانست تکامل پیدا کند خیلیها را به اندیشه ادامه راه او انداخت که هیچ کدام نتوانستند به اندازه فروغ موفق و قابل اعتنا باشند.
«این منم زنی تنها
در آستانه فصلی سرد
در ابتدای درک هستی آلودهی زمین
و یاس ساده و غمناک آسمان
و ناتوانی این دستهای سیمانی»
گذشته از این سه دوره، پررنگترین چهرهای که در شعرهای فروغ موج میزند چهره «زن» است. فروغ درد زن بودن را حس کرده و از دید یک زن به دنیا نگاه کرده است. از نظر او زن حق دارد در شعرش زن باشد و این سوال را پیش میآورد که چرا مرد حق دارد عشقش را فریاد بزند ولی زن نه؟!
«بیا ای مرد ای موجود خودخواه
بیا بگشای درهای قفس را
اگر عمری به زندانم کشیدی
را کن دیگرم این یک نفس را
بیا بگشای در تا پر گشایم
به سوی آسمان روشن شعر»
این ابتکار ادبی فروغ بود که به انعکاس روحیات زن در شعرش پرداخت و به نظر من یکی از وجوه بارز شعر فروغ همین نماینده زبان زنان بودن است.
رضا براهنی در این باره میگوید: «فروغ انفجار عقده دردناک و به تنگ آمده سکوت زن ایرانی است.»
نقش زن در شعر فروغ به قدری پررنگ است که قهرمان شعرهایش یا زنان و دخترکان هستند یا خودش:
«آن داغ ننگ خورده که میخندید
بر طعنههای بیهده من بودم
گفتم که بانگ هستی خود باشم
اما دریغ و درد که زن بودم»
اکثر شاعران مرد هر یک به سهم خود نقشی در بیان شعر داشتهاند ولی فروغ به تنهایی زبان گویای زن ایرانی در شعر است. بعضی معتقدند فروغ شرم و حیای زنانه را زیر پا گذاشته و خیلی صریح از بوسه و آغوش سخن به میان میآورد و شعر او را نمیپسندند. منوچهر آتشی در این مورد میگوید: «فروغ بلندترین صدای زن در شعر فارسی است صدایی که به همان نسبت برای گروهی آزار دهنده و دلخراش است برای گروهی زیبا و دلنواز میباشد.»
«بگذار زاهدان سیه دامن
رسوای کوی و انجمنم خوانند
نام مرابه ننگ بیالایند
اینان که آفریدهی شیطانند»
فروغ در شعرش مدام این نکته را یادآور میشود که این موجود پاک رنج کشیده یک زن است و یک انسان است و نباید نادیده گرفته شود و میگوید: «من یک زن هستم و تصمیم دارم که در شعرم همچنان زن باقی بمانم و به هیچ وجه خیال بازگشت ندارم.»
به مناسبت سالمرگ فروغ فرخزاد
منتشر شده در ۱۳۹۷/۱۱/۲۵