آرزو سبزوار قهفرخی شاعر جوانیاست که بارها نام او را در میان برگزیدگان جشنوارههای معتبر ادبی از جمله جشنواره بینالمللی شعر فجر، جشنواره ملی حسین جلالپور و جشنواره ملی شعر و داستان سوره مهر دیدهایم. او برای اولین بار آثار خود را در کتاب «لبکوک» به چاپ رسانده است. این کتاب را نشر ایهام چاپ و منتشر کرده است.
اشعار این کتاب مضامین اجتماعی دارند و بیش از هر چیز به موضوع زنان میپردازند. زنانی به دور از زندگی شهری که همچنان درگیر سنتهای سخت و خفقانآورند. شاعر جزئیات زندگی این زنان را توصیف میکند و آنقدر دقیق است که حتی مخاطبی که دور از این فضا زندگی کرده است، با خواندن این اشعار همحسی عمیقی پیدا میکند، چنان که گویی خود این رنج را تجربه میکند:
«هر وقت در فکر است، درد شانه یادش نیست
مادر که دیگر شانهی مردانه یادش نیست»
اما شاعر فقط نگران زنان و مادران نیست:
«گاهی فراموشی برای یک پدر خوب است
بیمهری فرزند، خوشبختانه یادش نیست»
او حتی به دشواریهای زندگی مردان نیز توجه میکند:
قلم به دست و شبیه همیشه دفتر باز
چه کار میکند این عاشق کبوترباز؟
به روی صفحه دوتا سیم خاردار کشید
پرندههای رها را در آسمان پرواز...
من و توایم که از این قفس گریزانیم
من و تو آه به هم میرسیم دیگر باز؟
نگاهمان به نگاه پرنده میمانست
درست مثل نگاه کبوتری بر باز
بگو دو سال چگونه نبینمت آخر؟
رسیده وقت پریدن، کبوتر سرباز!
این کتاب را به طور کلی میتوان بیانی شاعرانه از دردهای وطن دانست که نگاه نگرانتری نسبت به رنجها و سکوت زنان دارد. چنان که شاعر در ابتدای گفته است:
در من زنان کوچکی
در بالکن، لبکوک آوازند
هرگاه غمگینم،
[در کنج پستوخانهای خاموش]
گلدوزی لبهایشان را،
با کوکهای بخیه میدوزند...
«لبکوک» ۷۰ صفحه دارد و شامل ۳۱ غزل است
لینک خرید کتاب: لبکوک