«لبهی تیغ» شاهکاری بهیاد ماندنی از «ویلیام سامرست موام» نمایشنامهنویس و داستاننویس اهل انگلستان است.
از دیگر آثار او میتوان به «لرزش برگ»، «هفتمین گناه»، «پرواز در تنهایی» و... اشاره نمود.
«لبهی تیغ» نخستین بار در سال 1944 منتشر شد و پس از آن یکبار در سال 1946 توسط ادموند گولدینگ و بار دیگر در سال 1984 توسط راب کوهن مورد اقتباس قرار گرفت و از آن فیلم ساخته شد.
رمان روایتگر داستان پسر جوانی به نام لاری است که فارغ از تعلقات دنیوی، برای یافتن هویت و غایت انسان در تلاش است. او علیرغم درآمد ناچیزی که دارد، از زندگیش خشنود است، چرا که هدف و خواستهاش از زندگی فراتر از این موضوع است.
لاری بسیاری از پیشنهادات شغلی را رد میکند و برای رسیدن به پاسخ سوالات خود دربارهی خاستگاه زندگی، به کتابخانهی ملی فرانسه میرود تا به جستوجو بپردازد. نامزد او ایزابل، برخلاف لاری بسیار در قید و بند تجملات است و همین منجر به جدایی آنها میشود و لاری رهسپار سرزمینهای دیگر و همنشین اشخاصی میگردد تا به پاسخ سوالاتش دست یابد...
اگر علاقهمند به تجربهی رمانهای فلسفی هستید، این اثر زیبا را به شما پیشنهاد میکنیم. گفتنی است این اثر به همت «شهرزاد بیات موحد» ترجمه و توسط نشر ماهی وارد بازار کتاب شده است.
برای دسترسی آسانتر به این اثر میتوانید به ویترین آنلاین نبض هنر مراجعه نمایید.
بریدهای از این رمان را باهم میخوانیم:
«گمان نمیکنم تا وقتی همهچیز را برای خود حل کنم، روحم آرام بگیرد. نمیتوانم آنچه را احساس میکنم به زبان بیاورم. هر وقت میخواهم این کار را بکنم، بیشتر ناراحت و از خود خجل میشوم. اغلب به خودم میگویم: تو که هستی که بیهوده فکرت را در اندیشههای گوناگون خسته میکنی؟ پیش خود میاندیشم شاید همه اینها به خاطر آن است که آدم خودخواه و متکبری هستم. از خودم میپرسم: بهتر نبود من هم راهی را که دیگران رفتهاند، بروم و بگذارم هرچه بر سرم آمدنی است، بیاید؟ و آنوقت به یاد آن یارویی میافتم که یک ساعت پیش پر از شور زندگی بود و اکنون مرده افتاده است. چقدر ظالمانه و بیمعنی است! آدم بیاخیتار از خود میپرسد: این زندگی چیست؟ چه معنی دارد؟ آیا راستی از آن منظوری هست یا بودن آن، فقط معلول یک اشتباه کورکورانه تقدیر است»
لینک خرید: لبهی تیغ