«نورما جین مورتنسون» معروف به «مریلین مونرو» بازیگر، خواننده و مدل مشهور اهل آمریکا بود. او یکی از تاثیرگذارترین و مشهورترین هنرمندان قرن بیستم است که توانست در سالیان پس از مرگ خودش، یک شمایل فرهنگی از خود برجای گذارد. به گونهای که اکنون بسیاری از هنرمندان و فعالان این عرصه او را الگوی خود، چه در ظاهر و چه در هنر قرار میدهند.
مریلین مونرو در سن 36 سالگی، زمانی که در اوج محبوبیت قرار داشت، با خودکشی از دنیا رفت و آنچه باعث این خودکشی بود، فراز و نشیبها و سختیهایی بود که از عنفوان کودکی متحمل شد. او در یک یتیمخانه زندگی میکرد و در دوران کودکی تا نوجوانیاش، به 11 خانوادهی مختلف برای نگهداری سپرده شد.
نخستین ازدواج او در سن 16 سالگی به جدایی ختم شد. شروع زندگی حرفهای و هنری مریلین مونرو پس از آن طلاق بود. او در میانه سالهای 1947 تا 1961 مجموعا در 30 فیلم سینمایی ایفای نقش کرد که از میان آنها میتوانیم به «عاشقپیشه»، «چگونه میتوان با یک میلیونر ازدواج کرد»، «نیاگارا»، «برخورد در شب» و... اشاره کنیم.
اگر دوست دارید تا درباره زندگی پرحادثهی این ستاره بیشتر بدانید، کتاب «داستان من» را به شما پیشنهاد میکنیم. این کتاب زیبا مجموعهای جمعآوریشده از دستنوشتههای مریلین مونرو است که در قالب یک کتاب ارائه شده است.
در این کتاب میتوانید به خوبی با وجوه شخصیتی او که تاکنون کمتر درباره آن شنیدهاید آشنا شوید؛ اما به زبان و قلم خود او...
گفتنی است این زندگینامه به همت «معصومه عسگری» ترجمه شده و توسط نشر «میلکان» به چاپ رسیده است. برای تهیه آسانتر این اثر میتوانید به ویترین آنلاین نبض هنر مراجعه نمایید.
بریدهای از این زندگینامهی زیبا و تاثیرگذار را با هم میخوانیم:
«دور بر ما پر از گرگ بود. نه از آن گرگهای بزرگ که داخل استودیوها نشستهاند، گرگهایی کوچک: آژانسهای استعدادیابی بدون دفتر و مرکز، دفترهای تبلیغاتی بیمشتری، واسطههایی بدون ارتباط با مخاطبین یا مدیران. قهوهخانهها و کافههای ارزان، پر از مدیرانی بود که آمادهی بستن قرارداد بودند، فقط کافی بود ثبتنام کنی و شرطِ ثبتنام آنها معمولاً در تختخواب میگذشت.
با همهی آنها ملاقات کردم. همهشان حقهباز و شکستخورده بودند. بعضیهایشان شارلاتان و دروغگو بودند و اندازهی خود شما به فیلم نزدیک بودند. بنابراین وقتی با آنها مینشستی فقط باید به دروغدغلهایشان گوش میکردی و هالیوود را از چشم آنها میدیدی؛ یک فاحشهخانهی شلوغپلوغ، یک چرخ و فلک، و تختخوابهایی برای یابوهایش.
جایی که از آن آمده بودم خیلی انسانیتر از این شهری بود که فکر میکردم بهشت برین است. مردم متقلب و دروغگوی اینجا خیلی رنگارنگتر و دوروتر از آن آدمهای مهم و بازیگران موفقی بودند که بهزودی آنها را شناختم...»
لینک خرید کتاب: داستان من