«هیوا قادر» نویسنده و شاعر مشهور اهل کردستان عراق است که تاکنون آثار شگفتانگیز بسیاری خلق کرده است.
او بیست سال از عمر پربار و تاثیرگذار خود را بهعنوان پناهنده در سوئد زندگی کرد و داستانها و اشعار بسیاری را نیز از زبان سوئدی به زبان کردی ترجمه کرد.
هماکنون یکی از داستانهای بسیار زیبای او به زبان فارسی و به دست «بابک صحرانورد» ترجمه شده و به همت نشر «نگاه» در دسترس علاقهمندان قرار گرفته است.
داستان «بچههای محله» روایتگر پدر و دختری است که سالیان سال از دیدار یکدیگر محروم بودهاند. پس از سالها دیدارشان میسر میشود؛ اما دختر پیش از این دیدار شرطی برای پدر میگذارد و آن شرط، نگارش کتابی توسط پدر است.
در روند نگارش این کتاب، شخصیتهای بسیاری به داستان راه پیدا میکنند و تجربههای ناب و بهیاد ماندنی را برای خواننده رقم میزنند.
این اثر از تازههای نشر نگاه بوده و برای تهیه آن میتوانید به ویترین آنلاین نبض هنر مراجعه نمایید.
باهم بخشی از داستان را مرور میکنیم:
«سیسیلیا قبل از ورود به کتابفروشی بزرگ مرکز شهر که به «کتابفروشی آکادمی» مشهور بود، روبهروی آینۀ قدی قسمت ورودی ایستاد و برای مدت کوتاهی در آن به خود خیره شد. انگار برای اولینبار بود خود را به چنین سر و شکل زیبایی میدید. امروز قرار بود بعد از بیستوپنج سال برای نخستین بار با پدرش ملاقات کند. سیسیلیا به آن دو قطره خون شُرهکردۀ زیر چشمش خیره شد که با قلمموی قرمز آن را کشیده بود و از زیر چشمهای آبی و مداد کشیدهاش پایین لغزیده بودند. یلک نازک و کوچکش را بر روی سینههایش مرتب کرد که از زیر پیراهن شیفونی سیاهش پیدا بود. دستی به کمربند تیردانیکمرش کشید. روبهروی آینه لبهای سیاهش را کمی به هم مالید. برای آخرینبار هم نگاهی به پوتینهای سیاهش انداخت؛ دستی به جورابهای مشبکی بهعمد پاره و سیاهش کشید که مینیژوب مشکیِ کوتاهی روی آن پوشیده بود.
وقتی سیسیلیا داخل شد، از آنسوی در عکس بزرگی از گوستاو را دید که از سقف آویزان شده بود و در زیر عکس اسم گوستاو لونگویست و رمان «بچههای محله» به چشمش خورد. در آنسوی کتابفروشی، جمعیت انبوهی از خوانندگان کتاب در صفی طویل به انتظار امضا گرفتن از نویسنده این رمان بودند...»
لینک خرید کتاب: بچههای محله