مؤلف: هانس کریستین آندرسن
مترجم: جمشید نوایی
بخشی از متن کتاب:
«در ساحل يك كشتى شكسته است. افراد اسقف بورگلوم همين حالا هم در ساحلاند و آن دريانوردهايى كه از درياى بىامان جان بهدر بردند، افراد اسقف را نجات نمىدهند. زبان موجها خون را از كاسه سرهاى شكسته مىليسد و مىبرد. آنچه به ساحل برده مىشود ــ از بقاياى كشتى تا محمولهاش ــ اگر بازماندهاى مدعيشان نشود، از آنِ اسقف است. در گذر سالها دريا چيزهاى فراوانى براى صومعه بورگلوم فراهم كرده. در سردابهها، در كنار بشكههاى آبجو و شربتِ عسلِ بومى، چليكهايى از بهترين شرابها قرار دارد. در آشپزخانهها نهتنها گوشت شكار از جنگلهاى دانمارك بلكه گوشت خوك و سوسيس از نقاط دوردست وجود دارد؛ و در باغ صومعه ماهيان قرمز فربه شنا مىكنند. اسقفنشينِ بورگلوم ثروتمند است؛ و اسقف اولاف گلوب هم مردى نيرومند، و همين حالا هم از مال دنيا كم ندارد، اما باز در طلب بيش از آن است. زمام قدرت را در دست دارد و همه بايد به خواستش خم شوند و سر بر آستان بسايند...»