مؤلف: هاروکی موراکامی
مترجم: علی حاجی قاسم
بخشی از متن کتاب:
«وقتی میدویدم برای مدت کوتاهی باران بارید، اما این باران خنک بود که احساس خوبی به انسان میداد. ابر ضخیمی از اقیانوس درست بالای سر من آمد و برای مدت کوتاهی باران ملایمی بارید، اما انگار ناگهان یادش آمد که «اوه، باید کاری انجام دهم» و بدون آنکه نگاهی به عقب بیاندازد دور شد. سپس خورشید بی رحم بازگشت و زمین را داغ کرد. درک الگوی هوا خیلی ساده است. هیچگونه تضاد و مشکلی، چه یک ذره استعاری یا سمبولیک، در این مورد وجود ندارد. در بازگشت از چند دونده زن و مرد سبقت گرفتم. آنهایی که پُر انرژی بودند هوا را میشکافتند و در جاده سریع میدویدند انگار دزدها در تعقیبشان بودند. تعدادی که چاق بودند هنهن میکردند و چشمهایشان نیمهبسته بود، شانههایشان افتاده بود، انگار این آخرین چیزی در دنیا بود که میخواستند انجام دهند. شاید هفته پیش دکترشان به آنها گفته بود بیماری قند دارند و اخطار داده بود که باید ورزش کنند. شرایط من چیزی متوسط است.»