لالایی
لالایی

لالایی

نشر نگاه
قیمت: ۱,۱۵۰,۰۰۰ ریال

مؤلف: لیلا سلیمانی

مترجم: ابوالفضل الله دادی

بخشی از متن کتاب:
«کودک مُرد. چند ثانیه کافی بود. دکتر تأئید کرد زجر نکشیده. او را در کیسه‌ای خاکستری خواباندند و چفت و بست براق را از روی جسم پاره‌پاره‌ای گذراندند که وسط اسباب‌بازی‌ها شناور بود. وقتی نیروهای امدادی رسیدند دخترک امّا هنوز جان داشت. مثل حیوانی وحشی جنگیده بود. آثار نزاع و تکّه‌های پوست زیر ناخن‌های سستش پیدا شد. در آمبولانسی که او را به بیمارستان می‌برد، به خود پیچیده و تشنج کرده بود. چشم‌هایش از حدقه بیرون زده بود و به نظر می‌رسید هوا را جست‌وجو می‌کند. گلویش پُر از خون شده بود. شش‌هایش سوراخ و سرش به شدّت به کمد آبی کوبیده شده بود.

از صحنه‌ی جنایت عکس‌برداری شد. پلیس اثر انگشت‌ها را ثبت کرد و مساحت حمام و اتاق بچّه‌ها را اندازه گرفت. روی زمین، فرش کودکانه‌ای که نقش سفیدبرفی بر آن دیده می‌شد آغشته به خون بود. میز کودک نیمه‌واژگون شده بود. اسباب‌بازی‌ها در کیسه‌های شفاف قرار گرفت و مُهر و موم شد. حتّا از کمد آبی نیز در دادگاه استفاده خواهد شد.

مادر بچّه‌ها شوکه شده بود. این چیزی بود که نیروهای آتش‌نشانی گفتند، مأموران پلیس تکرار کردند و خبرنگاران نوشتند. وقتی وارد اتاقی شد که بچّه‌ها در آن می‌خوابیدند، فریادی از ته دل، شبیه زوزه‌ی ماده گرگی سرداد. دیوارها از این جیغ لرزیدند. ظلمات بر آن روز ماه مه فرود آمد. او بالا آورد و پلیس در حالی پیدایش کرد که با لباس‌های کثیف در اتاق چمباتمه زده بود و مثل دیوانه‌ای‌ خشمگین هق‌هق می‌کرد. چنان جیغی زد انگار ریه‌هایش دریده شده باشند. تکنیسین فوریت‌های پزشکی با سرش علامت خفیفی داد و آن‌ها با وجود مقاومت زن و لگدهایش بلندش کردند. او را به آرامی برداشتند و زنِ کارورز تازه‌کارِ فوریت‌های پزشکی آرام‌بخشی به او تزریق کرد. اوّلین ماه کارورزشی‌اش بود...»

مولفین و انتشارات
تمامی نتایج پروفایل‌ها
رویدادها
تمامی نتایج رویدادها
در ویترین
تمامی نتایج ویترین