قایقی در بیشه
قایقی در بیشه

قایقی در بیشه

نشر نگاه
قیمت: ۲,۴۵۰,۰۰۰ ریال

مؤلف: پائولا ماستروکولا

مترجم: فائزه ذبیحی نوری

بخشی از متن کتاب:
«به‌خاطر تراموا نیست. باید پنج سال هر روز صبح سر ساعت هفت سوار تراموا شوم، ولی چندان برایم مهم نیست.
آنچه برایم مهم است تمام چیزهایی ا‌ست که قبل از آن اتفاق می‌افتد؛ هنگامی‌که هنوز در تاریکی خانه به سر می‏برم و نمی‏توانم حتی چراغ را روشن کنم، مبادا مادرم بیدار شود. چون شب‏ها دیر به رختخواب می‏رود، بهتر است این کار را نکنم. آنچه برایم مهم است حمام کردن با آب سرد است، چون هنوز آب‌گرم‌کن راه نیفتاده. باید شیر را در ماهیتابه بریزم و دقت کنم وقتی گرم می‏شود جوش نیاید، وگرنه تمامش روی آتش می‏ریزد و قطعاً بوی بد شیر سوخته را نمی‌توان وصف کرد.
خاله السا باکمال‌میل صبحانه‌ام را آماده می‏کند، ولی چون خیلی چاق است، اگر زود از جایش بلند شود، سرش گیج می‏رود و ممکن است تعادلش را از دست بدهد. مادرم به من گوشزد می‏کند «تو که نمی‌خوای خاله السا بیفته، درسته؟!»
با شیر داغ برایم سوپ درست می‏کند؛ نان را برمی‌دارم، تکه‌تکه می‏کنم، کمی در سوپ شناور می‏کنم تا نرم شود و بعد آن تکه‌ها را می‏خورم. آخرین چیزی که برایم مهم است همین سوپ خوردن در تنهایی و تحمل تاریکی و سرمای خانه است. به نظرم تنها منم که چنین زندگی رقت‌انگیزی دارم.
از خانه که خارج می‏شوم، تمام اینها برایم تمام شده. در عوض، شهری را می‏بینم که مردم آن بیرون آمده‏اند، انبوهی از افرادی که به حمام رفته‏اند، لباس پوشیده‏اند، صبحانه خورده‏اند، شاید مثل من سوپ هم خورده‏اند و در آخر از خانه خارج شده‏اند. به نظرم تمام اینها بدون هیچ داستانی دربارۀ تاریکی و تنهایی در خانه و بدون هیچ مشکلی زندگی می‏کنند، سوار تراموا می‏شوند و هیچ نمی‏گویند. پس من چه باید بگویم؟ من که خوش‌شانس‏ترینِ اینها هستم، چون حداقل به مدرسه می‏روم، نه به محل کار؛ به مدرسه‏ای که می‏توانم در آن خوشحال و خندان باشم.
تراموا پر از آدم است. وقتی در باز می‏شود، حس می‏کنم همه در دهان هم ایستاده‏اند. در این لحظه به خودت می‌گویی «نمی‏تونم سوار این تراموا بشم.» ولی اگر سوار نشوم، دیر به مدرسه می‏رسم و اجازه نمی‏دهند داخل شوم. پس سوار همان تراموا می‏شوم و همه را به جلو هل می‏دهم تا جایی برای خودم باز کنم.
این اولین بار است که تراموا می‏بینم. در یک جزیره به‌سختی می‏توان تراموا دید؛ اصلاً کجای یک جزیره می‏توان تراموا را جا داد؟ در جزیرۀ من که نقطۀ کوچکی روی نقشه است، اگر یک تراموا را جا بدهی، کل میدان، بندر و قسمتی از خیابان «جوزپه گاریبالدی» را هم اشغال می‏کند؛ حتی به داروخانه هم می‏رسد.
چیزی که بیشتر از همه مرا متعجب می‏کند این است که با تراموا نمی‏توانی به هرجا که می‏خواهی بروی. چون در زیر زمین سکوهای بسیاری دارد و در بالا هم به سیم برق وصل است که برایش محدودیت ایجاد می‏کند. کسانی که سوار می‏شوند هم این را به‌خوبی می‏دانند. درواقع، با اتوبوس تفاوت‏های زیادی دارد. نمی‏دانم، ولی به نظرم این آرام‏تر و کندتر است. اگر بخواهی از پنجره بیرون را تماشا کنی، چشم‏هایت آرام‏تر می‏چرخد. قطعاً برای همه همین‌طور است.»

مولفین و انتشارات
تمامی نتایج پروفایل‌ها
رویدادها
تمامی نتایج رویدادها
در ویترین
تمامی نتایج ویترین